Makhmalbaf Family Official Website - وبسایت رسمی خانه فیلم مخملباف

گفتگو: چشمان بسته محسن

Sat, 14/09/2013 - 13:54

گفتگو: چشمان بسته محسن
كانال ۵ تلویزیون فرانسه
۱۹۹۸
كریستین مسون
 
سكوت
دیدن و ندیدن 
 
"كریستین مسون" از كانال پنج تلویزیون فرانسه، در سال "۱۹۹۸ " در ونیز در رابطه با فیلم سكوت، یك مصاحبه ۱۶ دقیقه ای با محسن مخملباف انجام داده است كه بعدها در سال "۲۰۰۰" به دلیل ویژگی این مصاحبه، با افزوده شدن دو پلان از فیلم سكوت به ابتدا و انتهای آن، خود به یك فیلم كوتاه مستند به نام "چشمان بسته محسن" تبدیل شد و به عنوان یك فیلم فرانسوی راهی جشنواره ها شد. مصاحبه خانم كریستین مسون یك سكانس پلان كلوزآپ است و بعد از هر جمله مخملباف، سكوتی پیش می آید تا مترجم آن را به فرانسه ترجمه كند.
مسون: می شه عینكت رو برداری؟ 
مخملباف: بله. (عینكش را بر می دارد.)
مسون: می تونی چشمهاتو ببندی؟
مخملباف: بله. (چشمهایش را می بندد.)
مسون: لطفاً در طول مصاحبه همواره چشمهاتو بسته نگه دار.الان چی می شنوی؟
مخملباف: الان صدای دریا رو می شنوم. موسیقی موج دریا، و صدای گفتگوی آدمها رو، مثل جیك جیك گنجشكها. در واقـع تركیب موسیقی گفتگوی بشری و طبیعت. صدای لطیف نسیم و انتظار یك اتفاق كه نمی دونم چیه.
مسون: منتظر یك حادثه هستی؟
مخملباف: یك حادثه طبیعی، مثل باران. وقتی آدم چشمش رو می بنده، طبیعت حضور بیشتری پیدا می كنه. وقتی باران می آید، گویی طبیعت گریه می كنه و بعد انگار غم طبیعت می ره و شاد می شه. ولی وقتی آدم چشمش بازه، اینقدر طبیعت را حس نمی كنه. وقتی چشم آدم بازه، جهان آنقدر پر رمز و راز نیست. 
مسون: این نوع تمرینی كه الان من با شما دارم، آیا شبیه همون تمرینی است كه شما با هنرپیشه ات می كردی؟ 
مخملباف: ما دو هفته چشمهای این هنرپیشه رو با پارچه می بستیم و در خیابون ها او را می گرداندیم. بعد كم كم خواستیم كه خودش چشمش رو ببنده و راه بره. اول خیلی مواظب بود كه زمین نخوره، بعد كم كم یاد گرفت كه بدون چشم راه بره. نمی خواستم او عینك بزنه تا ما خیال كنیم كه او كوره. این بچه به نظر من بازیگر خوبی هم بود، برای آنكه گدا بود. تقریباً همه گداها بازیگران خوبی هستند. برای آنكه بلدند نقش ترحم انگیزی رو بازی كنند و دل تماشاچیان خودشون رو به رحم بیارند. این طوری بود كه اون بچه یاد گرفت كم كم از گوشهاش به جای چشم استفاده كنه. كسی كه چشمهاش رو می بنده، شبیه یك متفكر می شه، چون داره درباره صداها فكر می كنه. در واقع علائمی رو كه گوشش می شنوه، تفسیر می كنه و هیچ وقت به قطعیت جهانی كه می شنوه، نمی رسه. كسی كه با چشمهاش می بینه، فكر می كنه هر چه را می بیند، همونه كه دیده. آدمی كه فقط می شنود، بیشتر فكر می كند كه حقیقت این طور است یا آن طور است یا طور دیگری است. پس در پرسپكتیو و نسبیت آن را می شناسد. آدمی كه می بیند، شاید زیاد تفسیر نكند و هرچه را می بیند، فكر می كند همان چیزی است كه هست. گاهی چشم راز جهان را می گیرد. تمام فیلمهای تخیلی یا فیلمهای ترسناك از صدا خوب استفاده می كنند. سورئالیزم صدابیشتره. در واقع موسیقی هم پر رمز و رازتره، برای اینكه گوش ما می شنوه و ذهنمون كاملش می كنه. اگر صاحبخانه كسی بیاید دم خانه اش و از او اجاره خانه ای را طلب كند، آنقدر عجیب و غریب نیست، تا وقتی كه با صدای در زدن او را تهدید كند. با...با...با...بام.
مسون: وقتی كه چشم آدم بسته است، آیا می تونه در رابطه با سانسور معنایی داشته باشد؟
مخملباف: بله می تواند معنی داشته باشد. وقتی كه فیلمها سانسور می شن، معنی اش اینه كه به مردم گفته می شه، چشمهاشونو به برخی از چیزها ببندند. البته گاهی به همین دلیل قدرت تخیل مردم بالاتر می رود. مثلاً در مورد سكس، در جوامعی كه زنها پوشیده ترند، تخیل جنسی بالاتر می ره. بالاخره دیدن و ندیدن دو جور زندگی كردنه. خیلی وقتها چیزی كه دیده می شه، رازش پایان می پذیره. خیلی وقتها هم یك چیزی كه دیده می شه، راز جدیدی پیدا می كنه. شاید بشه گفت كه شرق بیشتر از طریق گوشش زندگی كرده و شعر شنیده، و غرب، بیشتر از طریق چشمش زندگی كرده و تصویر دیده. تاریخ نقاشی، تاریخ غربه. مثلاً در سینمای ایران، دیالوگ نقش مهمی برای تماشاچی ایرانی دارد. چون مردم ایران عادت كردند همیشه از طریق گوششون حقیقت رو بشنوند. مردم ایران، همیشه سخنرانی شنیده اند. ما در واقع غیر از یك دوره كوتاه كه مینیاتور داشتیم، نقاشی مون تاریخ نداره. الان سینمای ایران داره تاریخ تصویری ایران رو هم شروع می كنه. پیش از این ما تصویر رو از طریق شعرهایمان به كلام داشتیم. آنچه رو باید می دیدیم، گفتیم و شنیدیم. مثلاً حافظ یك شعری داره:
"خرمن سبز فلك دیدم و داس مه نو،
یادم از كشته خویش آمد و هنگام درو."           
یعنی فلك رو به دشت سبزی تشبیه می كنه كه گویی ماه چون داس آماده درو كردنشه.
مسون: سینمای ایران الان در غرب یك سینمای مد است. 
مخملباف: ممكنه فعلاً مد باشه، اما من فكر می كنم بیشتر از یك مده، یك موجه. همان طور كه نئورئالیسم ایتالیا یك موج بود و همان طور كه موج نوی فرانسه یك موج بود و این ها تأثیراتش برای همیشه بر روی سینمای جهان باقی خواهد ماند. سینمای ایران هم یك موج است و تأثیر خودش را روی سینمای جهان می گذارد. سینمای ایران به لحاظ واقعگرایی، یك شباهتی به سینمای نئورئالیزم ایتالیا داره؛ ولی بیشتر به شعر ایران وابسته است و با آنكه مثل هر كار رئالیستی، پایش روی زمین است، از تخیل شاعرانه به آسمان وصل می شود. به هر جهت سینمای ایران، تصویری است كه بشر شرقی می تونه به جهان امروز ارائه بده. 
مسون: الان می خوام بهت بگم چشماتو باز كن و به محض آنكه چشمت رو باز كردی، احساست را توضیح بده . 
مخملباف: (چشمهایش را باز نمی كند و همچنان با چشم بسته حرف می زند.) همچین زیادم احتیاج نیست چشممو باز كنم، آدم خوشش می آد همین جور چشاش بسته باشه. و این عادتی است كه آدم هایی كه به آنها گفته شده چشم هاشون بسته باشه پیدا می كنن. كم كم آدم عادت می كنه از سانسوری كه می شه لذت ببره. بعد آرام آرام یك مشكل سیاسی كه سانسوره، به یك مشكل فرهنگی، كه خود سانسوریه تبدیل می شه.
مسون: من خودم هم سعی كردم وقتی با تو مصاحبه می كنم چشمهامو ببندم، اما مدت زیادی نتونستم این كار رو ادامه بدم.
مخملباف: برای اینكه غرب با چشم باز زندگی می كنه. آدم های غربی برون گرا هستند و به چشم خیلی احتیاج دارند، اما شرق منو یاد بودا می اندازه. كسی كه چشمهاش رو بسته و دستش را به سرش گذاشته و انگار داره به جهان درون خودش خداوار فكر می كنه. درست مثل یك جنین كه از جهان بیرون از خودش بی خبره و برای او همه چیز به جهان خودش ختم می شه. (مخملباف یكباره چشمهایش را باز می كند.) شاید شرق احتیاج داره چشمشو باز كنه، ( دوباره چشمهایش را می بندد.) و غرب احتیاج داره یه مدت چشمشو ببنده و به صداهایی كه از شرق می آد گوش كنه.