هفته نامه سروش، ايران
1367
نويسنده: عموزاده خليلی
عروسی خوبان
آخرين هندسه غيراقليدسی
به مثلث ها ميانديشم. مثلث هاي خوب و سر به راهي كه مجموع زواياي داخليشان هميشه و همهجا و همه وقت 180 درجه است. و تمام قضيههاي خوب و متعارف هندسه اقليدسي در تمام حالت ها برايشان صادق است.
و به همه هندسههاي غيراقليدسي ميانديشم و مثلث هاي نامتعارفي كه تن به پذيرفتن هيچ اصل بديهي و اصول موضوعه هندسي سر به راه اقليدسي نميدهند و براي فهميدنشان بايد گيج شد و حرص خورد و عرق ريخت و به كاشفان و مبدعانشان دشنام فرستاد و ناسزا گفت.
اتفاقي كه اين روزها دارد در سينماي ايران ميافتد و قصهاي كه بر مخملباف و عروسي خوبانش مي رود كم و بيش شبيه اتفاقي است كه در قرن اخير براي هندسه اقليدسي افتاد و بسيار شبيهتر به قصهاي كه در قرون 16 و 17 ميلادي بر گاليله گذشت.
سينماي مخملباف، بعد از "دستفروش" و تا حدودي در "بايسيكلران" و به خصوص در "عروسي خوبان"، يك سينماي غيراقليدسي است. سينمايي كه با گزارههاي متعارف هندسه اقليدسي سينما، به وصف نميآيد و مهار نمي شود. سينماي عروسي خوبان اصلاً سينماي متعارفي نيست. با اصول موضوعه و بديهي سينماي متعارف نميتوان به تعريفش نشست. در شكل گرفتن فضاي آن، پارامترهايي سر برآوردهاند كه بسيار غيرعادياند و بعضاً ناشناخته و حيرتآور و هضم ناشدني.
تفسير و توصيف اين فضا با ابزار معمول اندازهگيري فضاهاي اقليدسي و نيوتني كاري عبث و بيهوده است. به ابعاد فضايي كه در عين حال هم نجومياند و هم ميكروسكوپي، با كدام ابزار هندسه اقليدسي ميتوان دست يافت؟ با كدام نقاله، مي توان زواياي داخلي مثلث هايي را كه اضلاع منحني و بيانتهايشان هيچ زاويهاي با يكديگر تشكيل نميدهند، اندازه گرفت و با يك دگم 180 درجهاي به تفسير تمام پديدههاي هندسي و غيرهندسي اين جهان نشست؟
آخر چطور مي شود نظرات واقعي هزاران انسان بسيار واقعي در يك زمان كاملاً واقعي، درباره يك فيلم واقعي تا اين حد غيرواقعي بوده باشد؟ يك فيلم در آن واحد، هم سينماي محض باشد و هم ضد هر سينماي حتي ابتدايي!
هم اسلامي و انقلابي و هم ضد اسلامي و ضد انقلابي!
هم سينماي ناب تصويري باشد، هم شعار و حرافي و پرگويي!
هم از تكتك فريم هاي آن يك فرياد واحد به گوش برسد و هم هر صحنه آن يك ساز جداگانه بزند!
هم به موضوع اساسي واحدي پرداخته باشد و هم به موضوعات متعدد و پراكنده و غيراساسي!
هم آرمانگرا باشد و از آرمان هاي زيبا سخن گفته باشد و هم سياه و نااميد و مأيوس!
هم تحسين خوبان را به همراه داشته باشد و هم اندوه خوبان را
هركسي از ظن خود شد يار من
وز درون من نجست اسرار من
براي دانستن اسرار عروسي خوبان، نخست بايد مخملباف را فهميد و سرسينه مجروحش را دانست كه عروسي خوبان نينواي مخملباف است و حكايتش، همان حكايت قديمي ني محزون مولانا جلالالدين محمد بلخي، كه در قرن هفتم هجري نداي فراق و جدايي سر داد:
سينه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگويم شرح درد اشتياق
سر من از ناله من دور نيست
ليك چشم و گوش را آن نور نيست
ميتوان چشم ها را بست و كشف هاي تصويري اين فيلم را نديد. ميتوان گوش ها را گرفت و هارموني صدا و تصوير را نشنيد. ميتوان فكر كرد دوران عروسي خوبان گذشته است و خيال خود را از هر نوع كنكاشي آسوده كرد. ميتوان فيلم را نفهميد ولي اداي منتقدان را درآورد و نوشت: مخملباف، مثل هميشه ادا درآورده است. مي توان به اعتبار اصل ارسطويي،"تقليد"، عروسي خوبان را فيلم فارسي دانست و در عين حال ادعا كرد عروسي خوبان همان دستفروش است و تأسف خورد كه پايان زودرس يك فيلمساز فرارسيده...
ولي در هر حال نميتوان عروسي خوبان را نديده گرفت. عروسي خوبان اتفاق افتاده است و تا امروز كه يكشنبه سيو يكم ارديبهشت ماه 68 است حداقل، و حداقل در تهران 350 هزارنفر در اكران اول، آن را ديدهاند.
پس بايد چيزي گفت. بايد كتاب ها را ورق زد. بايد با همديگر پچ پچ كرد و حرف هاي همديگر را ده ها بار به خورد خواننده داد. بايد عقدههاي ديرين را گشود، بايد دمل ها را تركاند. بايد يك ميليون بار حرف هاي خود مخملباف را درباره عشق و محبت، عليه خودش شليك كرد. بايد چيزي نوشت. بايد نقد كرد. بايد دوباره نقد كرد. بايد سه باره و چند باره نقد كرد...
خدايا اولين شب گاليله در كليساي رم، چگونه گذشت؟
اگر هندسه زبان صنعت است و اگر شعر، كاملترين و موثرترين شكل زبان و اگر سينما، شعر صنعت، من قسم مي خورم نطفه آخرين هندسه غيراقليدسي همان شبي بسته شد كه عروسي خوبان اتفاق افتاد.
براي توصيف درست عروسي خوبان، اول بايد"مدل سينمايي" آن را كشف كرد. اين مدل سينمايي، بر اصول بديهياي استوار شده است كه فقط در اين مدل ميتوان آن ها را يافت.
مشكل بسياري از ما، در ارتباط با عروسي خوبان، دست نيافتن به مدل سينمايي آن است. براي توصيف هر فضاي غيراقليدسي، اول بايد"مدل هندسي" آن فضا را كشف كرد و براي توصيف عروسي خوبان، اول بايد مدل سينمايي آن را شناخت كه اين مدل سينمايي، لزوماً يك سبك خاص سينمايي، با يك عنوان مشخص و يك تعريف مشخص و چند خصوصيت و نمونه مشخص نيست تا دايرهالمعارف سينما، راهگشا باشد و بتوان با يافتن يكي دو واژه سينمايي همچون سياه، مستندوار و سياسي مشكل نقادي آن را حل كرد و با نقدهاي نيم ترجمه- نيم تأليف و مونتاژي، همه حرفهاي دنيا را درباره آن زد.
اين متد براي نقد وتوصيف، جزبه آنجا نخواهد انجاميد كه بسياري از قضايايي را كه دراين سينما اتفاق ميافتد و در اين مدل، صادق و قابل تفسير است، نديده گرفت.
براي توصيف اين مدل سينمايي، نخست بايد اصول موضوعه آن را كشف كرد و پذيرفت، و سپس بايد براي تعيين درستي يا نادرستي ساير گزارههاي تصويري فيلم، به اين اصول اساسي رجوع كرد. اين مدل وقتي صادق و سازگار است كه اين گزارهها با اصول موضوع اوليه مدل، سازگار باشند.
اصول موضوعي كه عروسي خوبان بر آن ها بنا شده، مي تواند اين چند اصل باشد.
1. فضاي فيلم، يك فضاي سياسي- اجتماعي است.
2. اين فضاي سياسي- اجتماعي، فضاي خاصي است كه نشان دادن آن جسارت و شجاعت ويژهاي ميطلبد.
3. براي ارائه اين فضا بايد از بياني تصويري و سينمايي سود جست.
4. اين فيلم بايد بتواند در عين حال با مردم، ارتباط برقرار كند و تعداد وسيعي از مخاطبانش بايد بتوانند از تصاوير فيلم، برداشت حسي مناسبي داشته باشند.
اين گزارهها ميتوانند از خود فيلم برآمده باشند و بسياري از گزارههاي تصويري فيلم را تفسير و تصديق كنند.
حال اگر يك بار، به عروسي خوبان از اين زاويه بينديشيم، و به داستاني كه ندارد و به تصاويري كه ناتمام ميماند و عروسياي كه به آخر نميرسد و گزارههايي كه يك مدل سازگار تصويري را تداعي ميكنند، بدون شك سينماي آن را يك سينماي خوش ساخت و هماهنگ مي يابيم. سينمايي كه درآن همه عوامل سينمايي به كمك هم برخاستهاند تا زيباترين نينواي مخملباف در دستگاه شور و جنون، نواخته شود:
فيلمنامهاي كه طرح متعارفي ندارد، مجموعهاي است از عكس هاي رنگي و سياه و سفيد.
كارگرداني كه باخودش و با فيلمنامهاش صادق وصميمي است و از بسياري اصول متعارف سينما به نفع اين سينما وفيلم در ميگذرد.
تدويني كه يافتههاي روان شناسي را با تجربههاي سينمايي آشتي ميدهد.
صدا و افكت و موسيقي جانخراشي كه غمانگيزترين مباركباد اين عروسي را مينوازد...
در اين مدل، ديگر نه تنها همه گزارههاي تصويري فيلم معنيدار و قابل هضم، كه ضروري، زيبا و اجتنابناپذيرند.
فائق آمدن بر اين هم تازگي، و برپاداشتن مدلي كه در آن هيچ گزارهاي با گزاره ديگري در تناقض نيست، بايد كاردشواري بوده باشد.
مشكل مخملباف، فائق آمدن بر اين پارادكس سينمايي بوده است: بيان تصويري در سينماييترين شكلش، و اهميت قائل شدن براي درك و شعور تماشاگر درمردميترين وجهش.
سينماي عروسي خوبان، سينمايي است تصويري كه در عين حال به راحتي با مردم ارتباط برقرار ميكند . ريشه اين امتياز را بايد در تصاوير ساده اي جستوجو كرد كه با تدويني مناسب، در كنار هم مينشينند و عروسي خوبان را شكل ميدهند. در اين تصاوير تشبيهات و استعارات پيچيده سينمايي-آن چنان كه مثلاً در دستفروش ميتوان ديد- يافت نمي شود.
اين حقايق ساده را ميتوان ديد و باز همچنان معتقد بود عروسي خوبان اصلاً سينما نيست. ميتوان تصوير خرافهاي را كه در هيئت زني فرسودهوار لميده است، نديده گرفت و حرف مخملباف را در تصوير نردبان كهنه چوبين ولرزان وسستي كه تا خرافه بالاميرود، نشنيد.
ميتوان وارد شدن ناگهاني مخملباف را به صحنه سينماي عروسي خوبان ادا تلقي كرد و ازبيان تصويري عميق و ايهام چند پهلو ومضاعف آن، بسيار سطحي گذشت.
ميتوان كشف سينمايي مخملباف را درتلفيق صدا و تصوير صحنه به يادماندني ماشين تحريري كه جنگندگان را قتل عام ميكند اصلاً حس نكرد. ميتوان خيلي زود تصويردستگاه پتك گونهاي را كه در فضايي و همانگيز و غيرواقعي، پيكره رواني حاجي را باضربه هاي سهمگيني از رنگ و نور مورد تهاجم قرار ميدهد ودنياي رنگارنگ عروسي خوبان را به دنياي سياه و سفيد تبديل ميكند، از پرده ذهن زدود.
ميتوان حاجي را تنها گذاشت و بيان تصويري مفهوم تنهايي را در صحنه دور شدن مهري ازساحل آن درياي بيكران، نديده گرفت.
مي توان كشف سينمايي مخملباف را در مستندگرايي ازمردمي كه فريادشان در صداي چرخش آرام، يكنواخت وپنهان و مستندوار دوربين فيلمبرداري محو ميشود، نشنيد.
ميتوان دانههاي گلرنگ انار، حباب هاي شكننده كف صابون، خيابان هاي دانشگاه، رنگ آبي لباس مهري و ديوارهايي كه حاجي رنگ ميكند، حضور فراگير و تصويري آرم بنز و...و... را نديده انگاشت.
آري، مي توان... ميتوان همه چيزديد، ميتوان هيچ چيز نديد. ميتوان انتقام گرفت.ميتوان چراغ سبز نشان داد. ميتوان دهنكجي كرد. ميتوان شكلك درآورد، ميتوان...
اما نميتوان با سوار شدن بر دوش آدم هاي بزرگ، حتي به قدر ارزني بزرگتر از حقيقت خود شد:
مشكل مخملباف با منتقدان سينمايي روزنامه فلان و بعضي از روزنامههاي بهمان و مجلات ديگر، اين است كه آن دوستان هنوز كه هنوز است نتوانستهاند به كشف مدل ساده عروسي خوبان نايل آيند. اين خوشبينانهترين فرضي است كه در اينباره ميتوان قائل شد.
حق شناس و منصف باشيم. اگر امروز بار ديگر مخملباف را مي بينيم كه حتي از عروسي خوبانش فراتر رفته و اينجا و آنجا، بشارت دنياي تعزلي، مهربان و عاشقانه "برلين زير بال فرشتگان" ويم وندرس را سر ميدهد، فقط به حساب گام هاي جسورانه و بلند بعدياش بگذاريم. ديگر بايد عادت كرده باشيم مخملباف را از در جا زدن و در خود فرسودن و در خلسه خوش رضايت از گذشته ماندن، هميشه گريزان ببينيم.
ميتوان رندانه خود را به فراموشي زد و حرف هاي مخملباف درباره مهرباني و عشق را به خود اوديكته كرد، اما همين درس را نيز نبايد از او نيمهكاره و ناتمام آموخت. مهرباني، حتي اگر اين روزها فقط مد شده باشد، باز پيام خوبي است. اما كاش تكليف پيام خود را با بيرحمي و خشونتي كه بر همه محرومان جهان مي رود هم روشن ميكرديم . سوراخ دعا را گم نكنيم. مرزهاي مهرباني ، حقيقتاً كجاست؟ پرونده عروسي خوبان را اين طور با خشونت و بيرحمي نبنديم.