ماهنامه فيلم، ايران
1371
نويسنده: دكتر كاووسی
كميك مكانيك درسينما و "ناصرالدين شاه آكتور سينما"
نظر كلي
آنري برگسون فيلسوف نامدار فرانسوي كه در1941 درگذشت، از دانشمنداني است كه درباره خنده ناشي از يك رويداد كميك، يعني خنده روانشناسانه- كه داراي علت و تحولهاي بسيار پيچيده است – تحقيق گرانبهايي دارد. فيلسوف بزرگ در يك مصاحبه، در سال 1914، در مورد سينماتوگراف گفت:" به راستي اين اختراع انديشههاي نويي را به فيلسوفان القا ميكند و آزمايشگاه بزرگي براي جانشينان ما خواهد بود، تا پديده خنديدن در برابر يك حادثه كميك را بيشتر مورد بررسي قرار دهند…"
سخن برگسون درباره اين نوع خنده، بيشتر از هر وسيله ديگر خنديدن در برابر يك رويداد واقعي كميك در زندگي روزانه، همين سينماي كميك را به عنوان يك آزمايشگاه تحقيق، پيرامون اين پديده ثابت ميكند.
تزي را كه نگارنده در بخش فلسفه و روانشناسي دانشكده ادبيات پاريس (سوربن) از آن دفاع كردم: "سينما و كميك" به راهنماي استاد فلسفه و هنر درام، پروفسور "آنري گوييه" بود كه امروز عضو آكادمي فرانسه است. همچنين با استاداني كه افتخار شاگردي آنها را داشتم مثل "اتيين سوريو"، "آنري آژل"، "ژان ميتري" و "ژرژ سادول" مصاحبههايي انجام دادم و اين مشكل را از آنها پرسيدم كه: آيا برگسون فيلمهاي كميك فانتزي "مه لييس" و سلسله فيلمهاي كميك "پاته" و "گومون" و نيز "ماكس لند" و "هال روچ" و ديگران را ديده بوده است؟ استادان نامبرده، به ويژه اتي ين سوريو و آنري گوييه كه شخص برگسون را ميشناختند و هم با فلسفه او آشنايي كامل داشتند به پرسش من پاسخ مثبت دادند.
در اين مقال البته وارد بحث خنده ناشي از يك اتفاق كميك نميشويم، چرا كه سخن به درازا ميكشد. از دوران باستان يونان و سپس دورانهاي بعدي تا فيلسوفان قرن گذشته آلمان و سپس برگسون و "شارل لالو" و ديگران، اين گونه خنده، مورد بحث و تفسير فراوان قرار گرفته است… بحث ما درباره مصالحي است كه كميك ويژه سينما راميسازد و امكان ساختن آن فقط براي سينما ميسر است. ناهمزماني و انواع تروكاژها و ريتمهاي حركتي و پوچي (البته با پوچي تئاتر مدرن در معنا يكسان نيست) و نيز تعقيب كميك كه در نخستين فيلمهاي كميك كلاسيك به كار گرفته مي شده است، از فيلم پرسونال (1904)كه در شعبه مؤسسه گرمون در انگلستان ساخته شد، تا مسيو "اولو" از "ژاك تاتي" با گذر از بسياري از "چاپلينها" و "هارولد لويدها" و "باستركيتونها" و "برادران ماركس" و "لورل هاردي"، همچنين فيلم درخشان Hellzapoppinساخته اچ.سي. پاتر در 1941 در موسسه فوكس، كه ساليان درازي پيش با عنوان ديوانگان هاليوود درسينمايي كه آن روزها "ماياك" ناميده مي شد، يا دنياي ديوانه ديوانه ديوانه ساخته استنلي كرامر كه در شمار كميكهاي سينمايي با ارزش باقي خواهد ماند…
و اما درسينماي بومي خودمان…. استفاده از بعضي از عوامل كميك نام برده شده در بالا به ويژه تعقيب كميك صرف سينما را در سه ديوانه ساخته جلال مقدم به ياد دارد و سواي مخملباف، ساخته ديگري را نميتوان از كميك سينمايي با ارزش نام برد و فيلمهاي با ادعاي كمدي و كميك كه درگذشته ساخته شده است جز صحنههايي از نوع مضحك ناهنجار كه فقط ميتوانست در قشري معين از جامعه و نيز كودكان انگيزاننده خنده باشد چيز ديگري نبود. اين ويژگي، يعني عدم توانايي ساختن كمدي را نيز نميتوان سرزنشي دانست، چه، در ادبيات ما كه ميتواند منبع فياضي براي فيلمنامهنگاران باشد، آثاري كه بتوان از انواع كمدي وكميك را برداشت بسيار اندك است و در برابر آنچه از آن اندوه و ملال ميتراود، درسنجش هيچ است. البته منظور اين نيست كه نميتوان از اين ويژگي در ادبيات و رواياتمان آثاري ارزشمند پديد آورد…
بنابرآنچه كه ذكر شد با نگاه به سينماي گذشته و حتي سينماي كنوني، كارمخملباف ستودني است، به ويژه اين كه سازنده دستفروش، عروسي خوبان و بايسيكلران و آن دو فيلم ديگر كه متأسفانه آنها را نديدم، استعداد و ابتكاري نو نسبت به كارهاي پيشين نشان ميدهد و نيز نگاه او ستودني است كه به دنبال سينمايي از نوع "تلفن سفيد" هم نميرود…
فيلم ناصرالدين شاه آكتور سينما را با موضوعش نميتوان نوشت زيرا كه ديدني است، نه خواندني، تصوير است، نه كلام. ميدانيم منظور ما از "كلام" در اينجا ديالوگ رايج در سينما نيست، بلكه زائده صدايي است كه به صورت سخن در ميآيد و در عين پوچي، ارزش يك كنترپو آن را در كار تصوير مييابد. بهترين نمونههاي آن را در فيلمهاي برادران ماركس و در بعضي لورل و هارديها ميتوان يافت. ازسوي ديگر، مخملباف تمام ابزار " ناهمزماني" و "پوچي" را در پيشرفت فيلم كميك خود به كار ميگيرد. مخملباف ميداند كه ناصرالدين شاه و پيدايش سينما با هم مغاير است بر حسب تصادف سال مرگ ناصرالدين شاه و نمايش فيلم توسط برادران لومير يكي است. در اين فيلم بدون ناصرالدينشاه مسئله حرمسرا و عشق به گلنار (دختر لر) بدون معنا ميشود، زيرا كه مظفرالدين شاه بيمار و ناتوان كه در واقع نخستين كسي است كه در خاطراتش كلمه "سينماتوغراف" را به كار ميبرد، نميتوانست جاي"شاه بابا" را درمورد حرمسرا بگيرد…
همچنين كميك هجا در اين فيلم جاي خود را دارد. خرده كاغذهاي نوشته كه بر باد ميرود و نويسنده كه سرش همچنان زير تيغه ميماند، نيست مگر ستايش از اهميت و ارزش سينما با نشان دادن آن آيينه كه متأسفانه جايش در گاري است، همچنان كه در آن، گذشتهها را ميتوان ديد. چنان كه صحنههايي از تهران و طهران را ميبينيم، سينما آيينه تمام نماي حال و آينده هم ميتواند باشد… فضاها و "گگ"هاي كميك فيلم تحسينانگيز است و اگر قطعههايي از فيلمهاي گذشته را اين فيلم يادآور ميشود، اگر با ديد عيني نه به گونهاي"ذهني" مورد داوري قرارگيرد به جاست، و با برداشت من، غرضي درميان نيست زيرا كه حاجآقا اكتور سينما و دختر لر (جعفروگلنار) را هم ميبينيم. مخملباف به طور ضمني تحول سينماي بومي را در سه دورهاش مينماياند. دوره صامت، دوران فيلم فارسي، و دوران كنوني كه دراين يكي، مجموعه "ناصرالدينشاه آكتور سينما" فيلمي است ارزشمند در نوع خود…
نميتوان اشاره به اين فيلم داشت و به وسواس و دقت سازنده در شبيه ساختن توجه نكرد. "روحانگيز- گلنار" و "معتمدآريا-گلنار" و بعضي بازيگران گذشته و كنون، و نيز مهارت و تسلط انتظامي درنقش كوتاه مظفرالدين شاه و سپس نقش ناصرالدينشاه، كه از همان آغاز او را روي پلكان ميبينيم ستودنيست كه در اصطلاح كميك، با يك "ورودي دلقكان" (Entrée dess clowns) نمايان ميشود. گربه (ببري خان) كه از بغل اوميجهد و با يك جهش به جايش باز ميگردد. عبدي بدون شك يكي از كميك ترين نقشهاي خود را ميسازد، همچنين كشاورز به عنوان يك ناصح شهر و خانم پطروسيان در جنجالي كه در حرمسرا ميآفريند، فضاهايي بسيار كميك براي اين فيلم ميسازند…
در پايان اين مقال اميد است كه فيلمسازان سينماي كنوني به مسئله كمدي و كميك و بار ارزش آن توجه داشته باشند. فيلم مخملباف بدون شك ميتواند يك ارزش جهاني نيز بيابد، با آن كه كمدي و كميك ساختن سواي بعضي استثناها- با ذوق سروكار دارد و ذوق (L’Esprit) پديدهاي است كاملاً ملي، بر عكس درام و تراژدي كه باروح (L’Ame) مربوط ميشود و خود به خود فراملي و جهاني ميگردد…