هفته نامه سينما، ايران
خرداد ۱۳۷۷
حسن ملكی
خدا دختر را آفريده تا شوهر كند!
فيلم "سيب" ساخته سميرا مخملباف اثر درخشانى است كه به بسيارى دلايل بايد ارزشهاى آن را كشف كرد. زيرا :
۱. "سيب" نخستين تجربه كارگردانى سميرا در زمينه فيلم بلند است و برخلاف ديگر "نخستين تجربه ها"، با ساخت حرفه اى و هوشمندانه، حدى بالاتر از تجربه را دارد.
"سميرا " در خانواده اى رشد و تربيت يافته كه "سينما " مشغله ذهنى آن بوده است. نخستين حضور وى در عرصه سينما، بازى در نقش دختربچه كولى فيلم "بايسيكل ران" در هشت سالگى است. و دو سال به طور خصوصى در زمينه سينما آموزش ديده است. از آن رو كه مخاطب اين نوشته جوانانند، بايد بر اهميت نقش خانواده در تربيت ذوق و پرورش توانايى هاى فرزندان اشاره كرد. گرچه محسن مخملباف، خود استثنايى در سينماى ايران است. او در مسير فعاليت هاى هنرى با طى راهى طاقت فرسا و به مدد مطالعه، تتبع، تحقيق، ديگرگونه زيستن و خلاقيت ذاتى، در سينما از صفر به اوج رسيد. اما "سميرا" اين شانس را داشته كه راهى را كه پدر طى كرده، دوباره نرود و تجربه هاى او را دوباره نيازمايد و چنين است كه نخستين تجربه او در زمينه فيلم بلند از حد تجربه فراتر است.
۲. گرچه تقسيم بندى هنرمندان به مرد و زن، البته يك تقسيم بندى نا درست است، اما از آنجا كه هنر مى تواند نماينده روح و ذات و ذهن و زمان و زبان هنرمند و فضايى كه در آن زندگى مى كند باشد، سينماى سينماگران زن نيز چنين منظورى را جدا از سينماى سينماگران مرد به عنوان پاره اى از واقعيت برمى آورد، مخصوصا كه در هنر ايران هميشه سهم آنان ناديده گرفته شده، يا در سايه سينماى سينماگران مرد مانده است و بيشتر به هيأت مردانه و با صداى مردانه به ميدان آمده و هويتى مجزا و مستقل از خود نشان نداده اند. "سيب" اما نگاه غمگنانه و شاعرانه سينماگر زن ايرانى را داراست و ضمن نگاه غمگنانه، سرشار از شور زندگى، پرسش هاى زن ايرانى است كه چرا اين؟ و چرا آن؟ و بسيارى پرسش هاى ديگر، كه تماشاگر سينماى جدى، در فيلم آنها را كشف مى كند و پرسش هاى "سميرا" پرسش هاى او مى شوند.
۳. "سيب" سينماى ضد قصه، سينماى تصويرى و ضد كليشه است. در اين گونه سينما، جوهر هنر، تماشاگر را وامى دارد كه حواسش را جمع كند، خوب ببيند، كشف كند، بينديشد و با موضوع درگير شود. كشف، انديشيدن و درگير شدن به مدد "خوب ديدن" را سينماى تصويرى ميسر مى سازد.
۴. بسيارى از تصاوير فيلم "سيب" زيبايند. در پس زيبايى تصويرى، نمادها به ظرافت جلوه گرى مى كنند. نشانه هوشمندى "سميرا" پرهيز از صراحت است، بى آنكه در صحنه ها و تصاوير نمادين افراط كند.
تاكيد دوربين بر سيبى كه در دست يكى از دخترهاست، آن هنگام كه مادر در اتاق بهزيستى دستان دخترانش را گرفته است، تصاويرى از خانه و خانه هاى همسايگان كه زندان را تداعى مى كنند. تصاوير تماشاى خورشيد كه از لابلاى تورى مى درخشد و دختربچه ها را واميدارد كه پنجه هايشان را به واكس سياه رنگ آغشته كنند و پنجه اى از اين سو و پنجه اى از آن سو به ديوار بكوبند تا نقشى از خورشيدى سياه بر ديوار بماند، تصاويرى از آينه ها كه مددكار براى دختربچه ها آورده است و اول بار تصوير قفل خانه در يكى از آينه ها منعكس مى شود و بعد تصوير دخترها وقتى آينه ها را زير آب جارى از حياطى در كوچه مى شويند و بعدتر تصوير غمگين پدر و تصوير چهره پوشيده مادر، تصوير ميله هاى فلزى در پارك كه به صورت نيمدايره قرار گرفته است و شبكه هاى فلزى زندان را تداعى مى كند و بالاخره تصاوير آخر فيلم. آمدن مادر از خانه به كوچه، رسيدن به سيب، گرفتن آن و ثابت ماندن آخرين تصوير فيلم، استفاده از همه تصاوير در كليت نمادين فيلم به اندازه است، تا آن حد كه مى توان گفت حتى يك پلان را نمى توان از فيلم حذف كرد، چرا كه به كليت ساختمان فيلم لطمه خواهد خورد. سينماى تصويرى اين چنين است، درحالى كه در بسيارى از فيلم هاى داستانى، مى توان سكانس هايى را حذف كرد، بى آنكه آسمان به زمين بيايد.
۵. فيلم "سيب" سينماى تصويرى است، اما سميرا مخملباف دوربين اش را براى ثبت و شكار تصاوير زيبا نكاشته، او با نگاه شاعرانه و غمگنانه، موضوعى را به تصوير مى كشد كه تلخى آن آدمى را شرمنده مى كند.
اهالى محله اى در كيلومتر ۳ جاده ساوه در استشهادى به سازمان بهزيستى اطلاع مى دهند كه خانواده اى در حال مرگ تدريجى اند. اين خانواده متشكل از يك مرد و زنى نابينا و دو دختربچه ۱۲ ساله، درون خانه اى محبوس شده اند. دختربچه ها هرگز رنگ كوچه، رنگ آفتاب و رنگ زندگى را نديده اند. حرف زدن را بلد نيستند. سالهاست كه به حمام نرفته اند. پدر با تكدى روزگار مى گذراند، وقتى از خانه بيرون مى آيد درها را قفل مى كند و مى گويد: "اگر در راهرو را قفل نكنم، توپ پسربچه ها مى افتد توى خانه ما، آن وقت از ديوار مى پرند توى خانه، اگر دخترهايم در حياط باشند و يك بلايى سرشان بياورند، آبروى من مى رود."
پدر به خانم مددكار مى گويد: "خانم، شما كتاب نصايح پدران را ديده ايد؟ بفرماييد مطالعه كنيد، ببينيد در حق دختر چه نوشته. نوشته كه دختر مثل گل است و آفتاب مثل مرد نامحرم. اگر آفتاب به گل بزند، پژمرده مى شود."
بعد از آن كه خانم مددكار آمده و دختربچه ها را به بهزيستى برده است و دوباره به خانه برگردانده و به پدر گفته است كه چه بايد بكند، پدر در حال غذا پختن از دختربچه ها مى خواهد كه از او ياد بگيرند. مى گويد: "بايد غذا پختن بلد باشيد، تا مردم نگويند چون مادرش چشم نداشت، اين دخترها غذا پختن را بلد نشدند، فردا مى خواهيد شوهر كنيد، بايد غذا پختن را ياد بگيريد. دختر را خدا خلق كرده كه شوهر كند."
اين واقعه حقيقى را مطبوعات انعكاس دادند. تلويزيون از آن گزارشى تهيه و پخش كرد. همه مردم فهميدند كه اين دو دختر ١٢ساله ۱۱سال در خانه محبوس بوده اند. يكى از روزنامه ها خبر داد كه پدر دختربچه ها محاكمه خواهد شد و خبر آن چون بسيارى اتفاقات ديگر به گوش ديگران رسيد و به مرور زمان فراموش شد. اما هنرمند اين موضوع را بهانه قرار داد تا هزاران پرسش در مقوله زندگى، زنان و دختران را مطرح كند و هزاران پرسش اجتماعى ديگر را.
سميرا مخملباف در ياداشتى بر فيلم سيب (بولتن جشنواره فيلم فجر) نوشته است: "مى خواستم به وسيله اين فيلم كشف كنم چه چيزى در پشت عواطف قوى يك پدر و مادر آنها را وادار مى كند به زندانبان كودكان خود بدل شوند و حتى مى خواستم بدانم چرا مردم يك محله يازده سال از زندانى كه در همسايگى شان بوده، بى خبر بوده اند و اگر از آن خبر داشته اند، نسبت به آن بى تفاوت بوده اند." سميرا مخملباف مى افزايد: "نكته آخر را هنوز هم ندانسته ام".
فيلم "سيب" ما را با پرسش هاى غمگنانه سميرا به محاكمه مى كشاند. از خود چه دفاعى خواهيم كرد؟ چه جوابى به او خواهيم داد؟