سخنرانی سميرا مخملباف در فستيوال كن،
مى ۲۰۰۰
انقلاب ديجيتال و سينمای آينده
مقدمه:
سينما همواره در قيد و بند قدرتهاى سياسى(به ويژه در شرق) و سرمايه هاى مالى(به ويژه در غرب) و تجمع عوامل توليد(در هركجا) بوده است. بدين سبب فرديت خلاق هنرمند سينما، در طول قرن بيستم از اين هر سه مانع، آسيبهاى فراوان ديده است.
در آغاز قرن بيست و يكم، با پيشرفتهاى عجيب و غريب تكنيكى كه تازه دارد به ثمر مى رسد، به نظر مى رسد كه اين ضربه پذيرى ها تقليل خواهد يافت.
آيا در آينده، دوربين در نقش قلم مؤلف خواهد بود؟
"مك لوهان" زمانى گفته بود:" چرخ، توسعه پاى آدمى است." با اين نگاه مى توان گفت: دوربين سينما، توسعه چشم خلاق سينما گر است. چشمى كه در ابتدا به دليل حجم دوربينهاى فيلمبردارى و دشوارى استفاده از آن و نياز به متخصصين، چون بارى گران بر انديشه و احساس فيلمساز تحميل شده بود. اكنون با انقلاب ديجيتال به راحتى مى توان تصور دوربينى را كرد كه چون عينكى سبك و كوچك باشد، يا حتى چون لنزى در چشم فيلمساز.
پس از انقلاب ديجيتال، دوربين به عنوان مهمترين ابزار سينما، از اختيار قدرتهاى سياسى و سرمايه هاى مالى و متخصصين فنى بيرون كشيده مى شود و همچون قلمى در دست مؤلف سينما قرار مى گيرد و به معنى واقعى كلمه مى توان تولد اصلى سينماى مؤلف را از لحظه خلق (دوربين- قلم ديجيتال) سال شمارى كرد. از اين لحظه چون توليد فيلم به ارزانى نوشتن مى شود، پس سرمايه نيز در امر سينما نقش كمترى خواهد داشت. به خصوص در توليد فيلم. چرا كه هنوز تسلط سرمايه بر پخش آثار، در بازارهاى جمعى عرضه فيلم، باقى خواهد ماند. و چون عرضه آثار مى تواند توسط اينترنت از كامپيوتر خانه اى مثلاً در ايران، به هر خانه اى در هر كجا، مستقيماً صورت گيرد؛ پس امكان سانسور حكومتها منتفى مى شود؛ اما امكان خود سانسورى، به خاطر تكفير بنيادگرايان و ترور مؤلف، به ويژه در شرق همچنان باقى است.
اگر دوربين به قلم، و سينماگر به مؤلف، تبديل خواهد شد و عوامل بازدارنده اى چون سانسور، سرمايه و تجمع عوامل توليد، از بين خواهد رفت، يا تقليل خواهند يافت، آيا نبايد در انتظار تغيير ماهيت رسانه سينما، به سبب تغيير تكنيك سينما باشيم؟ من تصور مى كنم سينماى قرن بيستم ، ادبيات قرن بيست و يكم باشد.
آيا با انقلاب ديجيتال، مرگ سينما فرا رسيده است؟
"فرانسوا تروفو" فيلمى ساخته بود درباره مرگ ادبيات به سبب پيدايش تصوير. اگر تروفو زنده بود، آيا دوباره وسوسه نمى شد فيلمى بسازد درباره مرگ سينما، به سبب پيدايش مؤلف ديجيتال؟ يا اين بار هم مثلا به نوه "تاركوفسكى" و "جان فورد" مى انديشيد كه در گوشه اى از قطب، به حفظ فيلمهاى پدر بزرگهايشان مشغولند.
من مى انديشم كه ديجيتال فشرده دانش متخصصين است، نه فشرده هنر هنرمندان. گويى انقلاب ديجيتال، عليه بعضى از مشاغل سينمايى است و نه همه سينما. پس همچنان در توليد فيلم، بحث سناريو نويسى، تدوين خلاقه، ميزانسن و دكوپاژ و بازيگرى باقى مى ماند. شايد بيش از همه مشاغل، فيلمبردارى، نور، صدا و لابراتوار از انقلاب ديجيتال شكست خواهند خورد.
در دهه هاى آخر قرن بيستم، در پيوند نابرابر ابزارمند و هنرمند، سينما به عنوان يك صنعت، سينما را به عنوان يك هنر، تا حد احتضار عقب برد. اكنون رشد صنعتى ابزار، به احتضار خود صنعت سينما و اولويت مجدد هنر سينما منجر شده است.
انقلاب ديجيتال، عملكرد تكنيك را به حداقل مى رساند و باعث افزايش عملكرد هنرمند سينما مى شود. پس دوباره مركزيت انسانى سينما، بر مركزيت ابزارى آن غلبه مى كند؛ آنچنان كه در ابتداى پيدايش سينما چنين بود.
با غلبه تاليف بر تكنيك، به نظر مى رسد كه تازه مؤلفين واقعى از راه مى رسند. هنوز جاى هنرمندان، فلاسفه، جامعه شناسان و شعرا در سينما خالى است. اكنون هنوز سينما در دست صنعت گران است.
دانشكده هاى سينمايى در عمده موارد به جاى آموزش تاليف' به آموزش كاربرد ابزار تصوير و صدا مى پردازند. (هر چند كه مى توان پرسيد آيا تاليف آموختنى است؟) هر چه هست اكنون بسيارى سينما را به سبب در اختيار داشتن دوربينهاى محدود تصاحب كرده اند، براى شش ميليارد بشر، حدود سالى ۳۰۰۰ فيلم سينمايى توليد مى شود و حدود ۱۰۰۰ دوربين سينمايى ابزار اين توليد جهانى اند. وقتى آمار دوربين هاى مناسب توليد سينمايى فراوان شوند، خيل مؤلفان بى ابزار امروزى فرصت مى يابند تا انديشه هاى بكر اما بى حامى و بى ابزار امروزين خود را در سايه قدرت دموكراتيك ابزار ارزان قيمت مطرح كنند. بياييد دنيايى را تصور كنيم كه خلق تابلوى نقاشى به دشوارى سينما باشد و مثلاً فكر "سالوادور دالى" يا "ونگوك" و "پيكاسو" توسط يك گروه ابزارمند واسطه، به تابلوى نقاشى تبديل شود. انقلاب ديجيتال مثل آن است كه به معادلان ونگوك و پيكاسو براى اولين بار قلم نقاشى را هديه كرده باشند.
اگر برنامه فوتو شاپ كامپيوترهاى خانگى، ما را از هنر بصرى "مونه"، "مانه"، "پيسارو"، "سزان" و "ماتيس" بى نياز نمى كند، دوربين ديجيتال نيز همچنان ما را نيازمند تروفو، "جيت راى" و "برگمن" خواهد گذاشت. ديجيتال فرا رسيدن مرگ توليد هاليوودى است، نه فرا رسيدن مرگ ذات سينما.
مى توان تصور كرد كه با انقلاب ديجيتال ابتدا مرگ متخصصين فرا مى رسد؛ چرا كه تكنيك همگانى مى شود و استفاده از آن در حد باز كردن دگمه هاى پيراهن شخصى خواهد شد و سپس مرگ سانسور فرا مى رسد؛ چرا كه عرضه آثار، مستقيم و شخصى خواهد شد و كامپيوتر هر خانه اى، هر انسانى را، به خانه همه انسان هاى كره زمين مربوط مى سازد و سپس نوبت مرگ سرمايه مى رسد. اما آيا ازدياد مؤلف، در حد همگانى و بشرى، به مرگ خود مؤلف منجر نخواهد شد؟
سينماى ديجيتال، عرضه و تقاضا:
افزايش نجومى توليد فيلم و آسان شدن امر فيلم سازى، به طور قطع باعث افزايش سرانه توليد فيلم در هر جامعه اى مى شود. عرضه فراوان، باعث كاهش تقاضا مى شود و رقابت براى غلبه بر نويز ايجاد شده، افزونى مى گيرد. رقابت بين تهيه كنندگان، جاى خود را به رقابت بين مؤلفين مى دهد و مخاطب خود را در سوپر ماركتى از فيلم مى يابد كه انتخاب برايش دشوار مى شود. پيش از اين تا پايان قرن بيستم، كسانى كه دوربين سينما را در اختيار داشتند، صدايشان صداى غالب بود و امكان انتخاب براى تماشاچيان محدود بود، ولى با گسترش توليدات سينمايى اگرچه انتخاب دشوار مى شود، اما آيا با توليد هر دوربين، يك مؤلف هم خواهيم داشت؟ به عنوان مثال دنيايى را تصور كنيم كه ارزان شدن قيمت خريد دوربين و راحتى استفاده از آن، به اندازه خريد و راحتى استفاده از يك مداد باشد، طورى كه همگان آن را در اختيار داشته باشند. اما از آنجا كه به تعداد مدادهاى موجود در دنيا، اثر ادبى خلق نمى شود، به تعداد دوربين هاى ديجيتال نيز اثر سينمايى توليد نخواهد شد. هر چند كه ديگر سينما مخاطبان يك ميلياردى خود را از دست مى دهد، چرا كه عرضه فراوان، هم بر تقاضا اثر مى گذارد و هم بر تنوع نيازها. و هنگامى كه سينما مخاطب وسيع خود را از دست بدهد، ماهيت جهانى و عام خود را به ماهيت خاص ترى بدل مى كند، چرا كه مخاطب ماهيت خود را به گوينده تحميل مى كند و كلام لحن شنونده را مى گيرد.
انقلاب ديجيتال، واقعيت بى واسطه:
دوربين در رشد تكنيكى خود به يك هيولايى بدل شد كه براى ثبت واقعيت، ابتدا واقعيت روبروى خود را مى كشت و بعد آن را ثبت مى كرد. به ياد آوريد دوربين و ده ها متخصص پشت آن را براى ثبت يك كلوزآپ از يك بازيگر، در حالى كه كارگردان به بازيگر مى گفت: (تو اكنون در اين صحنه تنهايى و اميد ديدار هيچكس را براى ابد ندارى، سعى كن اين تنهايى را درك كنى و به تماشاچيان انتقال دهى.) و بازيگر بيچاره مى كوشيد آن پنجاه نفر پشت دوربين را ناديده بگيرد.
پس از انقلاب ديجيتال، هر چه دوربين كوچكتر شود، كمتر حضور خود را بر آنچه ثبت مى كند تحميل مى كند و مشاهده واقعيت مستقيم تر مى شود؛ چنانچه تنها از اين پس مى توان دوربين را معادل چشم مؤلف فرض كرد.
انقلاب ديجيتال و واقعيت روزمره :
اگر "موج نئورئاليسم ايتاليا" با همه آزاديخواهى اش، به سبب عدم رشد كافى ابزار نتوانست شاهد واقعيات روزمره باشد، اكنون موج هايى مثل (دگما ۹۵) كه حاصل رشد تكنيكى ابزار سينما هستند، آنچه را نئورئاليست هاى ايتاليايى قرن پيش در رويا مى ديده اند، به دست آورده اند. وقتى دوربين به قلم تبديل شود و پروسه توليد به لحاظ ريتم كوتاه شود، ما شاهد نوعى از ژورناليسم تصويرى در سينما خواهيم بود و سينما همچون مطبوعات مى تواند به عنوان يكى از اركان تضمين كننده دموكراسى، نقش اجتماعى خود را به عهده گيرد. چنانچه مثلاً در روز شنبه اتفاقى در جامعه بيفتد و در روز يكشنبه فيلمى درباره آن ساخته شود و روز دوشنبه در سينما به نمايش درآيد و بر نتيجه اتفاق روز شنبه اثر كند، آن را تداوم بخشد يا مانع شود، يا تصحيح كند. تا آنجا كه دوربين، نه واقع گرا كه خود واقعيت ساز شود.
با انقلاب ديجيتال آيا سينما به يك هنر فردى تبديل خواهد شد؟
اگر توليد فيلم سينمايى، با يك دوربين كوچك ديجيتال، توسط يك سينماگر انجام گيرد و مصرف آن توسط يك كامپيوتر خانگى، از راه اينترنت صورت پذيرد، آيا حضور تماشاچى جمعى، در سالنهاى سينما، منتفى نمى شود؟
تصور كنيد پرده هاى بزرگ تماشاى فيلم خانگى را. مثلا تلويزيونى كه اندازه اش در حدود ديوار بزرگ يك خانه است. در اين صورت مصرف فيلم، مثل مصرف ادبيات، براى خلوت و فرديت آدم هاست و ديگر نمى توان به توليد فيلم به عنوان يك هنر جمعى انديشيد. پيش از اين با آنكه عوامل توليد، مانعى بر سر راه خلاقيت هنرمند بودند، اما در عين حال دخالت عوامل ديگر، در امر توليد فيلم، سينما را به عنوان هنرى اجتماعى، كه از انرژى انسانى متراكمى برخوردار بود، مطرح مى كرد و تماشاى فيلم در كنار جمع، خصلت ديگرى به اين هنر بخشيده بود.
به لحاظ روانشناسى آدم خلاق، در لحظه خلاقيت، خودش را در مقابل مخاطبانى فرض مى كند. اگر مخاطبان را در خلوت خلاقه از هنرمند بگيريم، خلاقيت او دچار اختلال خواهد شد و اگر لذت تماشاى جمعى را از تماشاگر سينما بگيريم، سينما تفاوت عمده اش را با ديگر هنرها از دست خواهد داد.
به شخصه تصور مى كنم نياز بودن در جمع، از نوع نيازهايى است كه سينما از آن به خوبى بهره بردارى كرده است و به راحتى آن را از دست نخواهد داد. براى مثال همه مى دانيم كه امروزه در خانه هر فرانسوى قهوه يافت مى شود و همين طور قهوه جوش، اما چه ميلى باعث مى شود كه يك فرانسوى، قهوه اش را در كافه و در كنار ديگران بنوشد؟ پس همان ميل باعث مى شود كه دوباره فيلم را در كنار ديگران تماشا كنيم. مثال ديگر گردهمايى بزرگ فستيوال كن است. با آنكه سينما در هر كجا هنوز جمعى است، اما ميل بودن در يك جمع بزرگتر، ما را به اينجا كشانده، طورى كه لذت تماشاى فيلم در اين جمع بزرگ بارها به ياد ماندنى تر از تماشاى همان فيلم در يك سالن كوچك و با تعداد كمترى از تماشاچيان است. پس در فرداى فرديت سينما نيز، عملكرد اجتماعى تخيل انسانى، در مقابل فردى شدن توليد سينما و فردى شدن مصرف سينما، مقاومت مى كند. چنانچه در شكل غلو شده اش، مى توان ادعا كرد اگر ما مجبور بوديم مخاطب را از هنرمند بگيريم، خلاقيت از بين مى رفت. مگر نه اينكه در نهايت هنر، براى مخاطب هنر، توليد مى شود؟
مثال ديگر مذهب است. با آن كه هر مؤمنى در خانه خويش مى تواند عبادت كند، اما ميل به عبادت در ميان جمع مؤمنان، مؤمنان بسيارى از مذاهب را گاه به گاه به يك تجمع جهانى مى كشاند. اگر عبادت جمعى و نوشيدن قهوه در جمع، عليرغم امكان فردى آنها وجود دارد، ميل به تماشاى فيلم در كنار جمع نيز باقى خواهد ماند.
سينماى اوليه به عنوان هنر مولف، در رشد خود به جايى رسيد كه به نوعى معمارى تبديل شد و سينما يكباره ديد هر جزئى از وجودش مربوط به يك هنر است و خودش چيزى نيست. با انقلاب ديجيتال، سينما دوباره به جايى مى رود كه خلوص خودش را باز مى يابد، اما در عين حال خصلت اجتماعى اش را چه در توليد و چه در مصرف در خطر خواهد ديد.
انقلاب ديجيتال، مدنيت تصوير و سينماى دموكراتيك:
هماگونه كه اشاره شد اولين نكته دموكراتيك در انقلاب ديجيتال، نفى كنترل سياستمداران و نفى كنترل سرمايه داران است.
دومين نكته دموكراتيك، امكان مساوى استفاده از تكنولوژى براى ساخت فيلم است. تاريخ سينما با تاريخ ساخت فيلم در كشورهاى ثروتمند آغاز مى شود، آنها به سبب سرمايه و ابزار مى توانستند نه تنها براى خودشان، كه براى همه جهان فيلم بسازند. اكنون پس از صد سال كه از تاريخ سينما مى گذرد و در آستانه ورود به قرن سينماى ديجيتال، هنوز وضعيت غير دموكراتيك و ناعادلانه سينما در جهان چنان است كه قاره بزرگى مثل آفريقا، كه يكى از پنج قاره جهان است، در بخش مسابقه امسال فستيوال كن هيچ فيلمى ندارد. آيا اين قاره بزرگ حرفى براى گفتن ندارد؟ آيا پتانسيل تصويرى انسانهاى قاره آفريقا ضعيف است؟ يا اينكه هنرمندان و سينما گران بالقوه اين قاره، از توزيع جهانى و عادلانه ابزار تصوير محرومند؟
سومين نكته دموكراتيك در انقلاب ديجيتال اين است كه سينما نقش تك صدايى خود را نسبت به بشر از دست مى دهد و اين مونولوگ صد ساله، به يك ديالوگ فراگير بشرى بدل مى شود. در حال حاضر حدود سه هزار فيلم براى ۶ ميليارد بشر كره زمين توليد مى شود، يعنى به أزاى هر ۲۰ ميليون نفر، يك فيلم سينمايى. اما همه اين ۳۰۰۰ فيلم امكان نمايش نمى يابند. در همه جا رقابت با سينماى هاليوود دشوار است و سينماى ملل يا از هاليوود شكست خورده اند، يا آخرين نفس هاى زندگى خود را مى كشند. بسيارى از سالن هاى سينما در سراسر جهان در انحصار فيلمهاى هاليوودى است. بعضى از سالنها حتى براى فيلمهاى هنوز ساخته نشده هاليوود رزرو شده اند. در حالى كه براى فيلم هنرى كشور خودشان هيچ جاى خالى ندارد.
نگاهى كه به بشر كنونى از زاويه سينما شده، نگاه جهان اول به جهان سوم بوده است. آفريقا از ديد فرانسوى ها و آمريكايى ها و نه آفريقا از ديد آفريقايى ها يا فرانسه و آمريكا از ديد آفريقايى ها يا آسيايى ها. ديجيتال اين امكان را فراهم مى كند تا جهان اين بار از ديد همگان ديده شود و جهان اول، مركزيت خود را در نگاه سينمايى حاكم بر جهان از دست خواهد داد. ديگر دوران آنكه ما بگوييم تكنيك را از غرب آموختيم و داريم محتواى خودمان را مطرح مى كنيم گذشته است. پس از انقلاب ديجيتال، ديگر شما به عنوان يك فيلمساز بومى در اين فستيوال حضور نخواهيد داشت، بلكه به عنوان يك شهروند جهانى شركت خواهيد كرد. چرا كه از اين پس مدنيت جهانى تصوير، به گونه اى خواهد بود كه هر كس، پس از سينما، خود را شهروند شهرى تصور مى كند كه مدنيتش را نه آجرهاى خانه ها، يا كلمات مطبوعات و كتاب ها، كه در عين حال، تصاوير فراگير همگانى سينما بنياد گذارده اند.
سينما و ترس از ابزار:
مقدارى از ترس تكنولوژى، هميشه همراه هنر سينما بوده است. امروز تنها مى توان تصور كرد تشويشى را كه اولين نسل سينمارو احساس مى كردند و يا اولين تماشاگران فرانسوى وقتى قطار لومير را بر پرده ديدند، حس كردند. اما نسل جديد، با تمام وسايل الكترونيكى اين تكنيك جديد(كامپيوتر) كه در راه است، پيش از اين به عنوان يك سرگرمى جديد بازى كرده است.
تصور مى شود برگزارى همين كنفرانس ناشى از يك نوع ترس تكنولوژيك، يا براى معالجه روانى اين ترس پنهان از تكنيك باشد. در حالى كه بايستى اين مجلس را، مجلس ترحيم تكنيك بدانيم. براى تسلط بر ديجيتال كافى است به چند دكمه واقف شويم. آن چنان كه در اتاقى تاريك، دگمه هاى پالتوى خود را باز مى كنيم، بى آنكه به دانش فراوان تكنيكى نيازمند باشيم . اين كنفرانس مى تواند اعلام كند كه بيمارى ترس از تكنيك، پس از انقلاب ديجيتال بى مورد است. اما ترس جديدى اهل سينما را فرا خواهد گرفت و آن اينكه آيا من به اندازه كافى هنرمندم كه در رقابت بشرى و فراگير سينماى فردا، چيزى برتر از ديگر دوربين به دستان داشته باشم. در كتاب مثنوى رومى يكى از بزرگترين شاعران زبان فارسى، داستانى است در مورد يك نحوى، كه روزى بر قايقى سوار مى شود و بر پهنه آرام دريا از ناخدا مى پرسد كه: آيا صرف و نحو مى دانى؟ ناخدا مى گويد: نه. نحوى با طعنه مى گويد: پس نيمى از عمرت بر فناست. ساعتى بعد كه دريا طوفانى مى شود، ناخدا از نحوى مى پرسد: شنا بلدى؟ نحوى مى گويد: نه. ناخدا مى گويد: همه عمرت بر فناست.