اكتبر ۲۰۰۰
كيم جى سئوك
به مناسبت دريافت جايزه اول جشنواره پوسان به عنوان بهترين فيلم آسيا.
فيلم "روزى كه زن شدم" ساخته مرضيه مشكينى، در واقع يك پرونده فشرده از حقايق اجتماعى است كه زنان در ايران با آن مواجه اند. اين فيلم شامل سه داستان است كه قصه اول مربوط به ديد يك دختربچه ۹ ساله نسبت به شروع زندگى اش به صورت يك زن است. فيلم با درك آزادى زن، در سنين بالاتر پايان مى يابد. كارگردان به جاى استفاده از يك داستان بلند، با استفاده از سه داستان ساده و مختصر، يك انتقاد برنده از اين زندگى محدود كننده را ارائه نموده است. مشكينى از طريق مفاهيم استعارى، جامعه مهاركننده و مرد سالارانه را مورد انتقاد قرار داده، از طريق نمادها اين پيام را كاملاً واضح ساخته است.
قصه اول: حوا: زنانگى خالص ولى اجبارى.
از ديدگاه مشكينى، زن در جامعه شرقى محصولى از جبر اجتماعى است. گويى زندگى زن شرقى، از پيش تعيين شده باشد. حواى ۹ ساله راهى ندارد جز اينكه با تسليم و رضامندى، سرنوشتش را كه با طنز بيان مى شود، بپذيرد. در جامعه ايران ۹ سالگى دختر، به عنوان آغاز زنانگى اوست. اين زندگى جديد، با مراسم سنتى آغاز مى شود. حواى ۹ساله توسط مادر و مادربزرگش نصيحت مى شود كه زن شدن خود را باور كند و آدابش را به جا آورد. با اين حال براى حوا، ماندن در خانه، فقط يك رسم آزار دهنده است. چيزى كه براى وى مهم است، اين است كه بايد وعده بستنى خوردن او با پسر كوچك همسايه "حسن" پا بر جا بماند. اما دوست وى "حسن" نيز قادر نيست كه وعده بستنى خوردن را ادا كند، چرا كه او مشق شبش را هنوز تمام نكرده، پس به نوعى پسران كوچك نيز در جامعه شرقى تحت جبرهايى قرار دارند. وعده بستنى خريدن، به خريدن آب نبات منجر مى شود و حوا و حسن، آخرين دقايق كودكى حوا را بدون اينكه اهميت اين دقايق را درك كنند، به خوردن آب نباتها مى گذرانند. سايه يك چوب در زير نور آفتاب در فيلم نشانه اى است از زمان بازگشت به خانه. به محض اينكه سايه ناپديد مى شود، حوا بايد به خانه مراجعت كند. اين سايه، نشان دهنده انتهاى زندگى وى به عنوان يك كودك آزاد مى باشد. ولى در عين حال نمادى است از آغاز زندگى جديدش به عنوان يك تصوير مجازى غيرقابل دسترسى.
قصه دوم: آهو: زن مقاوم
تصاوير شاخص و تدوين اين قصه پيام خود را بسيار عالى بيان مى كنند. آهو زن خانه دارى است كه در يك مسابقه دوچرخه سوارى شركت كرده است، در حاليكه تمام خانواده وى سعى دارند كه از دوچرخه سواريش جلوگيرى كنند. شوهرش مى خواهد وى را طلاق دهد. بزرگان قبيله، كه شامل پدر آهو هم مى شود، دوچرخه سوارى را براى زن عملى شرم آور مى دانند و وى را تحت فشار قرار مى دهند تا او را از اين كار منع كنند. نهايتاً برادر وى هم به جريان ملحق مى شود. اين بخش كوتاه به طور خيلى مبهم معناى دشوارى هاى زن بودن در جوامع سنتى را نشان مى دهد. وقتى با دقت بيشترى به فيلم نگاه كنيم، به طور واضحى متوجه مى شويم كه قوانينى كه زن را در جوامع سنتى محدود مى سازند، فراتر از ساختار خانوادگى مى باشند. چنين قوانين سختى باعث مى شوند كه ايفاى نقش هاى غيركليشه اى براى زنان، بسيار مشكل و حتى خطرناك باشد. مشكينى در تصاوير مسابقه دوچرخه سوارى، اشتياق قوى زنان به آزادى را در جامعه سنتى به طور تأثير برانگيزى نمايش مى دهد و به طور هم زمان دوچرخه هاى آنان با اسبان اعضاى خانواده آهو كه سعى دارند جلوى وى را بگيرند، يك حالت متضاد و نمادين را مى يابند: عدم آزادى. اين حالت توسط اسبهايى كه بزرگان قبيله در مقابل دوچرخه ها مى تازانند، نيز نشان داده شده است: حال در مقابل گذشته.
با اين حال مشكينى نتيجه قطعى را در پايان داستان نمايش نمى دهد، چرا كه واقعيت اجتماعى، خارج از عملكردهاى مرسوم نمى باشد. بنابراين مشكينى تمثيل را وارد بخشى بعدى و پايانى مى نمايد.
قصه سوم: حورا: زنى در جستجوى آزادى
در قصه سوم، در نگاه اول، رابطه ها با تأثير متقابل و دقيق نشان داده نشده اند. حورا يك پيرزن است كه به جزيره اى آمده و از ارثى كه به او رسيده اقدام به خريد لوازم خانگى مى كند. اشيايى كه رؤياى عمر او بوده اند. در نهايت پيرزن رؤياهايش را از طريق دريا به نقطه اى نامعلوم مى برد. در برخورد اول به نظر مى آيد كه در اين قسمت گويى فيلم عاقبت زندگى يك زن در ايران را نشان مى دهد، با رؤياهايى بر آب. با اين حال اين قسمت نمايانگر يك نقطه پايانى نيست، بلكه گويى شروع يك تحول است. مواردى كه حوا، آهو و حورا با آن مواجه مى شوند، نشان دهنده الگوهاى تكرارى در زندگى يك زن سنتى است. حورا تمام كارهايش را خالصانه و از روى اراده انجام مى دهد و در چهارچوب واقعيات اين كارها هنگامى امكان پذيرند، كه وى ديگر نتواند مانند يك زن عمل كند. يعنى وقتى كه او ديگر پير است و زنانگى اش بى معناست و با مرد تفاوتى نمى كند.
عوامل جبرى كه زنان با آن مواجه هستند، در بخش دوم كاملاً مشخص است. اما در قسمت پايانى، در تصميم حورا براى به دريا زدن خود و رؤياهايش، چه چيزى بيان مى شود؟ آيا مى توان گفت كه شايد اين آخرين تلاش براى يافتن خرسندى درونى، توسط زنى است كه تمام زندگى اش را در نوعى سركوب شدگى گذرانده است؟ تلاش هاى وى همچنين مى تواند نشان دهنده يك تلاش سمبليك، براى آزادى، يا نوعى انقلاب عليه مرد سالارى باشد. علاوه بر اين كه تصميم گيرى وى يك تصميم جسورانه است، ولى با حالتى آرام و ملايم راهى دريا مى شود. با اين حال، راز آخرين گرهى كه حورا به انگشت خود گذاشته بر ملا نمى شود. شايد اين گره هيچ معنايى جز معناى همان گرهى كه زن ايرانى ـ سنتى ـ يا شرقى، با آن روبروست، نداشته باشد.
در واقع فيلمهاى ايرانى زيادى وجود دارد كه تحت فشار بودن زن در جامعه ايران را مورد انتقاد قرار مى دهند. اما فيلم "روزى كه زن شدم" از طريق تمثيل ها و با نگاهى عميق، به مشكلاتى كه زنان در جوامع سنتى و شرقى دارند، به يك مدل جديد و مؤثر براى سينماى طرفدار حقوق زنان تبديل شده است.