وبسایت رسمی خانه فیلم مخملباف - Makhmalbaf Family Official Website

در خانواده مخملباف

Wed, 11/10/2000 - 14:00

روزنامه لوموند
۱۱ اكتبر ۲۰۰۰
نويسنده: آنيس دو ويكتور
 
ما محسن مخملباف كارگردان سينما را مي‏شناختيم. فيلم هايش به ويژه بايسيكل‏ران (۱۹۸۹)، سلام سينما (۱۹۹۵)، نون و گلدون (۱۹۹۶)، گبه (۱۹۹۶) و سكوت (۱۹۹۸) كه در فرانسه نمايش داده‏ شده، او را به عنوان يكي از فيلمسازان برتر موج نوي سينماي ايران مطرح كرده‏ است و از او به عنوان ديگر سردمدار اين سينما در كنار عباس كيارستمي ياد مي‏شود. در اين شرايط است كه دختر او "سميرا" در عرصه سينما ظهور مي‏كند. دختري سرشار از استعداد و نشاط زندگي كه با فيلم "سيب" مورد ستايش جشنواره كن (۱۹۹۸) و دوستداران سينماي جهان قرار مي‏گيرد و سپس با فيلم "تخته سياه" برنده جايزه ويژه هيئت داوران جشنواره كن (۲۰۰۰) مي‏شود. همچنين همسر محسن مخملباف، "مرضيه مشكيني" با فيلمش "روزي كه زن شدم" به جشنواره ونيز دعوت مي‏شود و در جشنواره تورنتو جايزه مي‏برد. پسر محسن مخملباف، "ميثم" فيلمي ساخته است با عنوان "سميرا چگونه تخته سياه را ساخت" و نيز عكاس فيلم "سكوت" ساخته پدرش بوده است. دختر كوچك او "حنا"، كه نه سال دارد، يك فيلم كوتاه ويدئويي با عنوان "روزي كه خاله ام مريض بود" در جشنواره لوكارنو ارائه كرده است.
همگي اين ها عضو‌ي از "خانه فيلم مخملباف" هستند كه فقط به يك شركت توليد فيلم خانوادگي محدود نمي‏شود. اين شركت در انتهاي كوچه‏اي در مركز تهران واقع شده است. اين مركز سينمائي اعجاب برانگيز در خانه‏اي دور از هياهو، در همسايگي آپارتمان هاي مسكوني و دفاتر و شركت هاي فني قرار دارد. اين مكان عجيب محصول فكر و اراده محسن مخملباف براي ايجاد يك مركز آموزش سينمايي است. محسن مخملباف فردي خود ساخته كه به اين موضوع افتخار مي‏كند، در سال ۱۹۹۵، پس از ساخت "سلام سينما" از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي درخواست دائر كردن يك مركز آموزش سينما را كرد. اما درخواست او رد شد. با اين وجود او خانه خود را به روي نزديكان، دوستان و هنرمندان مورد علاقه‏اش گشود. هر كسي هر چه مي‏دانست تدريس مي‏كرد: سينما، عكاسي، هنرهاي تجسمي، ادبيات... و همه مي‏آموختند. وراي يك دانشگاه تئوريك (نظري)، مخملباف مي‏خواست مكاني براي تبادل تجربه‏ها ايجاد نمايد. او حركتي را كه سالها قبل با سميرا، كه در آن زمان كودكي بيش نبود آغاز كرده بود، در سطح گسترده‏اي تعميم داد. سينما همواره سميرا را احاطه كرده بود. سميرا از كودكي پدرش را هنگام نوشتن، كارگرداني و تدوين فيلمهايش ديده بود و در هشت سالگي نقش دختر بچه‏اي كولي را در "بايسيكل‏ران" بازي كرد. امروزه سميرا مي‏گويد: "فيلمنامه‏هاي پدرم، كتابهاي كنار تختخوابم بودند، آنها را قبل از خوابيدن مي‏خواندم. ”جاي تعجب نيست كه او نيز رؤياي سينماگر شدن را پيدا كرد. موضوعي كه پدرش، يعني كسي كه هرگز كاري را ناتمام و نصفه، نيمه رها نمي‏كند، بسيار جدي تلقي كرد. سميرا مي‏گويد: "او مي‏خواست مرا آزمايش كند، ساعت سه صبح از خواب بيدارم مي‏كرد و مي‏گفت: مي‏خواهي فيلم بسازي؟ پس بلند شو و كار را شروع كن!… قبل از ديپلم، سميرا وارد دانشگاه خانوادگي شد و چهار سال در آنجا آموزش ديد و "ليسانس سينماي مخملباف" را اخذ كرد. وقتي از سميرا مي‏پرسيم كه آيا در اين كانون سينمائي خانوادگي پر جنب و جوش جاي نفس كشيدن هم هست يا نه؟ سميرا در پاسخ مي‏گويد كه وقتي مشغول تدوين "تخته سياه" در تهران بوده است، خاله‏اش مشغول فيلمبرداري در جنوب ايران بوده و امروز كه بالاخره براي استراحت به تهران برگشته، پدرش تماما سر صحنه فيلم است. اعضاي اين خانواده سينماگر آنقدر وقتشان پر است كه يكديگر را كمتر مي‏بينند... خوشبختانه جشنواره‏ها ديدار آنها را تازه مي‏كنند!