سه طرح درباره صد سالگی سینما:
محسن مخملباف
این سه طرح به مناسبت صدمین سال سینما برای اجرا با دوربین لومیردر ایران و سوئیس آماده شد كه میسر نشد. قرار بود هر طرح، تنها یك پلان و به مدت 50 ثانیه باشد.
طرح اول برای اجرا در ایران
دوربین وسط ریل راهآهن،روز.
"تصویر باز میشود به ریل راهآهن،كمی آن سوتر اتاقك سوزنبان است. (پیرترین مرد بازیگر سینمای ایران در نقش سوزنبان بازی میكند) از روبرو یك قطار باری میآید. سوزنبان حركت میكند تا با اهرم محافظ، جاده ماشینرو را برای عبور قطار مسدود كند. اما ناگهان در خارج از كادر چیزی میبیند كه تصمیمش را عوض میكند و به جای جاده ماشینرو، جلوی قطار را مسدود میكند. قطار ترمز شدیدی میكند و پس از لحظهای میایستد. در همین لحظه پیرزنی وارد كادر میشود. (این زن پیرترین زن بازیگر سینمای ایران است) كه دست كودكی را در دست دارد. در دست بچه یك تكه فیلم است كه با راه رفتن او به روی زمین كشیده میشود و پیرزن سلانه سلانه و كودك تاتی كنان از كادر خارج میشود. عبور پیرزن و كودك 35 ثانیه از نمای 50 ثانیه را اشغال میكند چرا كه، پیرزن از فرط پیری و كودك از فرط كودكی، توانایی راه رفتن ندارند."
اشارهای است به حركت قطار از فیلم لومیر.
طرح دوم برای اجرا در سوییس
سالن سینمای تابستانی در میدان پیاتزا گرانده در لوكارنو،صبح زود.
"دو آینه در جلو و عقب دوربین لومیر قرار دارد، طوری كه وقتی تصویر باز میشود دوربین لومیر خودش را در آیینهها تا بینهایت تكرار شده میبیند. پس از ده ثانیه هر دو آینه به هوا پرتاب شده و تكه تكه میشوند. حالا یك سالن چند هزار نفری خالی را میبینیم كه در مقابلش پردهای بزرگ قرار دارد. اینجا و آنجای سالن خالی آدمهایی رو به پرده بزرگ نشستهاند و بالا آمدن واقعیت خورشید را از پشت پرده نگاه میكنند. با صدای آیینهای كه شكسته میشود آنها را از جایشان بر میخیزند و هر كسی تكهای از آینه را بر میدارد و به سمت دوربین میآید و میكوشد از درون آینه دوربین را ببیند در این صورت دوربین نیز تصویر آنها را میبیند تا پایان پلان- سكانس كه در مجموع 50 ثانیه است، دوربین هر لحظه در تكهای از هر آینه تصویر كسی از ملیتی را میبیند كه در پی دیدار تصویر خویش بر گرد دوربین به رقص آمده."
- چنان چه امكان فیلمبرداری معكوس (ریورس) با دوربین لومیر وجود داشته باشد، تماشاچی این صحنه را بر عكس خواهد دید.
اشارهای است به شعری از مولوی: حقیقت آینهای بود در دست خداوند كه از آسمان به زمین افتاد و شكست. هر كسی تكهای از آن را برداشت و خویشتن را در آن رؤیت كرد و گمان برد كه همه حقیقت پیش اوست حال آنكه حقیقت در بین همگان تقسیم شده بود.
طرح سوم برای اجرا در سوییس
میدان پیاتزا گرانده،صبح زود
"سالن چند هزار نفری رو باز خالی از تماشاچی است، پیرمردی عصا در دست، نزدیك كادر، پشت به دوربین ایستاده و پرده خالی را تماشا میكند. از روبرو كودكی با شلنگ به صندلی خالی تماشاچیان آب میدهد چنان كه گویی مشغول آبیاری گیاهان است. وقتی به پیرمرد میرسد، به شوخی پای عصای او،چون درختی،آب میریزد و شلنگ را رها كرده و از كادر خارج میشود. شلنگ از فشار آب در كادر به رقص در میآید. پیرمرد كه بسیار فرتوت است میچرخد تا پسر بچه را در بیرون كادر پی بگیرد و حالا میبینیم كه شاخه نازكی از گیاه برعصای پیرمرد روییده. پیرمرد به شیطنت بچه لبخند میزند."
اشارهای به صحنهای از فیلم لومیر كه باغبانی با شلنگ باغچهای را آبیاری میكند و اشارهای است به درخت خشكیده تاركوفسكی، در فیلم ایثار كه اگر از روی ایمان درخت خشكیده ای آبیاری شود سبز خواهد شد.
تابستان 1374