وبسایت رسمی خانه فیلم مخملباف - Makhmalbaf Family Official Website

قصه ها

درخت

براى مادرم

...
Post date: Friday, 29 May, 2015 - 01:00

قصه من و لوبیتل

 
 
 
قصه من و لوبیتل
محسن مخملباف
 
   عزيز یادت هست؟ شنبه بود، روی تلفن من پیغام گذاشته بودی كه قرار است اولین كتاب از عكس های بیست سال گذشته سینمای ایران را موزه سینما منتشر كند. كتاب به یك مقدمه احتیاج دارد. آیا آن را مى نویسی؟ نمى نویسی؟ چه مى كنی؟
...

Post date: Saturday, 14 September, 2013 - 14:31

جراحی روح

اين داستان در اعتراض به كشتار سال ٦٧ نوشته شد و  در مجله سروش همان سال به چاپ رسيد.
 
جراحی روح
محسن مخملباف
 
داستان سیاهی را برای شما می نویسم. این اجازه را از ناشر گرفته ام تا به خواننده بگویم كه بهتر است آن را نخواند. حتی خودش قرار گذاشت ـ البته نگفت حتما ـ كه...

Post date: Friday, 13 September, 2013 - 21:08

بزها

بزها
 
 
واقعا مرد می خواهد که شب های زیادی خوابت  نبرده باشد و هنوز سرپا باشی، اما دیگرمرد هم داشت از پا در می آمد. نه این که از پا در آید و خوابش ببرد، این که از بی خوابی دیوانه شود و سر به کوه و بیابان بگذارد. مگر پدرش از بی خوابی کارش به تیمارستان نکشیده بود ؟
 برای...

Post date: Wednesday, 25 May, 2011 - 23:00

گرگ ماده سگ نر

گرگ ماده، سگ نر
 
 
هرگاه کسی را قضاوت کرده ام، شب خواب دیده ام   که میان مردم خشمگین ایستاده ام و به مسیح سنگ می زنم. سپس سراسیمه از خواب برخاسته ام و جای جراحات سنگی را که پرتاب کرده ام بر بدن خود یافته ام. جای خوابم از خون جراحاتم پر شده است.
   از رختخوابم بیرون می...

Post date: Thursday, 2 October, 2008 - 17:00

از دفتر خواب ها

 
 
 
 
به یاد احمد بورقانی
 
از دفتر خواب ها
 
 
یک
من از خوابیدن می ترسم. خواب های شبانه من روز بعد اتفاق می افتند. ماه پیش خواب دیدم پدرم مرده است و من دارم در گور او خاک می ریزم. همان شب با صدای تلفن از خواب بیدار شدم. از کابوسی که...

Post date: Tuesday, 19 February, 2008 - 09:00

شیر

براى قيصر امين پور
 
شیر
 
 
دختری ۲۰ ساله، برهنه بر مشمای خون. سر بچه از میان پاهایش بیرون است و سرخی خونی که بر مشمای زیر او پهن شده، سفیدی تن اش را بیشتر می کند. هر از گاه نیم نفسی می کشد و دوباره خاموش می شود. با گوشی قلبش را مى شنوم. پِت پِت شمعی  که رو به...

Post date: Wednesday, 24 October, 2007 - 17:00

کمی ترس، یک خط فرضی و چند سرباز

کمی ترس، 
یک خط فرضی و چند سرباز
 
 
   فاصله دو درخت دوسوی رودخانه آن قدر کم بود که دو خواهری که هر روز کنار آن ها رخت می شستند می توانستند با هم درد دل کنند و حوادثی را که در خانه هر یک اتفاق افتاده بود با هم در میان بگذارند.
- خواهر شب می آی خونه ما؟
- آب...

Post date: Wednesday, 24 October, 2007 - 11:00

جنگ بوسه و بادبادک

برای حنا
 
جنگ بوسه و بادبادک
 
   همه چیز مثل یک جنگ واقعی بود. پشت عرابه ای که جز گاری یک دستفروش دوره گرد نبود، پناه می گرفتیم و آهسته آهسته جلو می آمدیم و به دشمن شلیک می کردیم و دختر بچه ها از پنجره ها نگاه می کردند و می خندیدند و می پرسیدند:
    این جنگ برای...

Post date: Monday, 30 July, 2007 - 13:00

گنجشک سفید

گنجشک سفید
 
 
 
سیف رحیم زاد متولد ۱۹۵۳ در تاجیکستان. فارغ التحصیل زبان و ادبیات فارسی. وی تا سال ۲۰۰۰ که در شهر دوشنبه تاجیکستان ترور شد، نویسندگی کرد، فیلم ساخت و مدتی کوتاه مدیریت سینما و رادیو تلویزیون را به عهده داشت.
کتاب های «ستاره های سر تنور ۱۹۸۴» «از...

Post date: Monday, 23 July, 2007 - 19:00

بوی آچه ( بوی مادر)

بوى آچه
 
 
از كوچه به خانه مى روم. خانه بوی زن می دهد. بوى كودك تازه آمده. باز آچه ام(مادرم) بچه کرده است. زن ها به او روغن کنجد داده اند و در دیگ کاچی می پزند. هر وقت آچه ام بچه می کند، همسايه ها جمع می شوند و من از خوشحالی پرپر می زنم که کاچی بخورم. یک کاسه، دو کاسه، سه کاسه...

Post date: Tuesday, 29 May, 2007 - 20:00

قضیه آن نقاش دوره گرد

قضیه آن نقاش دوره گرد

...
Post date: Monday, 10 December, 2001 - 15:00

بخشی از كتاب: ننگ

 
حاج آقا
 
با طنابی كه قبلاً گردنش را به درخت بسته بود پاهایش را بست. سطل آب را جلو كشید و كله گوسفند را كرد توی سطل. گوسفند چشم هایش از حدقه بیرون زده بود و تقلا مي‌كرد طوری كه باعث مي‌شد هنوز حاج‌آقا با فاصله بایستد. پشم‌های شكم گوسفند تكان مي‌خورد و شكمش...

Post date: Sunday, 30 March, 1980 - 15:00
Subscribe to قصه ها Subscribe to قصه ها