نامه محسن مخملباف به آقای خاتمی (رئیس جمهور ایران) درباره عواقب دهشتناك بیرون راندن مهاجرین افغان از ایران.
خاتمی عزیز
ملت ایران پس از تحمل هزینه های یك میهمانی ۲۰ ساله، ناگهان خسته شده و میهمان افغان خود را بدون در نظر گرفتن ابعاد انسانی ـ سیاسی آن بیرون می ریزد. در طی ۲۰ سال گذشته حدود ۳۰ درصد مردم افغانستان به دلیل ناامنی و گرسنگی از كشور افغانستان مهاجرت كرده اند، این بدان معناست كه خرد جمعی افغانستان گرسنه و در جنگ، با یك رای قاطع، حكم به مهاجرت داده است اما تنها ۳۰ درصد آنها توانایی اجرای این حكم را داشته اند.
ملت ایران پذیرای حدود دو و نيم میلیون، یعنی۴۰ در صد از مجموعه آوارگان افغان در جهان بوده است و همواره با مهمان دوستی (كه به عنوان برترین صفت ایرانی در جهان شناخته می شود) افغانستانى گرسنه را با گشاده رویی بر سر سفره اشتغال و معشیت ایرانی نشانده است. اكنون به یكباره بی آنكه علت مهاجرت افغان كه ناامنی و گرسنگی است، از بین رفته باشد؛ تصمیم به اخراج فوری آنها گرفته است. چنین اقدامی ـ در شرایطی كه جامعه افغان به دلیل خشكسالی و قحطی، بیش از ۲۰ سال گذشته، نیازمند توجه جامعه جهانی و به ویژه نیازمند توجه همسایگان خویش است ـ تنها یك نوع واكنش ناشی از خستگی است تا عملی خردمندانه.
ما مردم ایران فراموش كرده ایم كه اگر ما از میهمان نوازی خسته شده ایم، آواره افغانستانى نیز از زیستن موقت و كولی وار خود به عنوان یك میهمان خسته شده است و اگر مجبور نبود هیچگاه تن به این آوارگی مزمن نمی داد. من به شخصه نه به عنوان یك فیلمساز، نه به عنوان خودم كه به عنوان چشم كوچكی متعلق به قلب بزرگی كه تو داری، دلایل این مهاجرت را در جنازه گرسنگان افغان كه خیابانهای شهر هرات را فرش كرده بودند، دیده ام.
شاید آمار زیر ابعاد فاجعه ملت افغان را روشن تر نماید:
۱. جامعه افغان در طی ۲۰ سال گذشته با آماری حدود ٢/٥ میلیون مرگ و میر و كشته ناشی از جنگ و گرسنگی، ده درصد تلفات جانی داشته است و این یعنی افغانستان جامعه ای است ناامن كه زیستن در آن با ۱۰درصد خسارت جانی حتمی روبروست. (در ۲۰سال گذشته به دلیل جنگ و گرسنگی در هر ۵ دقیقه یك نفر در افغانستان كشته شده اند.)
۲. جامعه افغان در طی ۲۰سال گذشته با آماری حدود ٦/٥ میلیون آواره، سی درصد مهاجر جلای وطن كرده داشته است.(یعنی در ۲۰سال گذشته به دلیل جنگ و گرسنگی در هر ۱ دقیقه ۱نفر از افغانستان آواره شده است.)
۳. در یكی دو سال اخیر به دلیل خشكسالی این مهاجرتها و مرگ و میرها تشدید شده، تا جایی كه طبق آمار سازمان ملل با خشكسالی اخیر، قحطی كاملی بر سراسر افغانستان حاكم خواهد شد. تا آنجا كه قحطی سال آینده افغانستان طبق نظر كارشناسان سازمان ملل از قحطی "بیافرا" در ۲۵ سال پیش فزونی خواهد یافت. اما جهان معاصر علی رغم در اختیار داشتن همه رسانه های ارتباط جمعی كه آن را به یك دهكده جهانی تبديل می كند، هنوز در هر كجا چنان سرگرم مسائل منطقه ای و ملی خویش است كه می توان گفت بشریت امروز حتی شبیه ۲۵ سال گذشته كه برای گرسنگی آفریقا واكنش نشان داد، نیست. امروزه تخریب مجسمه بودا برای مردم جهان غم انگیزتر از مرگ میلیونها افغانستانى گرسنه است. اگر جهان معاصر به دلیل مسائل منطقه ای ـ ملی از توجه به مسائل مناطق و ملل دیگر غافل است، ما ایرانی ها نبایستی فراموش كنیم كه افغانستان در ۲۵۰ سال پیش بخشی از خاك ایران بوده است و اگر آن جدایی جغرافیایی ـ سیاسی اتفاق نیفتاده بود، امروزه ما از درد ملت افغان همچون درد پاره ای از ایران سخن می گفتیم.
۴. افغانستانى كه بازگردانده می شود، پس از بازگشت راهی نخواهد داشت جز اینكه در كوره راه های بازگشت بر سر سفره گسترده قحطی افغان بمیرند و یا اینكه معدودی از ایشان برای بقای زندگی خود و خانواده به مافیای قاچاق مواد مخدر بپیوندند و یا این كه به مزدوری فرقه های جنگ داخلی گرفته شوند و بر شدت جنگ داخلی و مسائل آن بیافزایند و از آنجا كه افغانستان از ایران دور نیست، هر آتشی كه در افغانستان شعله ور شود، دودش چشم ایرانی را هم خواهد سوزاند. ما و افغانستانى ها هر دو سرما خورده یك زمستانیم. فاصله بین ما و آنها را پاهای پیاده كودكان افغان بارها پیموده است: گاهی به سوی ما، گاهی از سوی ما.
شما كه با خردمندی جامعه ایران را از درگیر شدن در جنگی عبث با افغانستان رهانیدید، با خردمندی دیگری ضروری است راهكارى برای رفع علل مهاجرت افغان بیابید و اگر هم كاری از دست ما ایرانیان برای جامعه افغان بر نمی آید، لااقل تا پایان این قحطی به این همسایه مهمان فرصت دهیم.
به گمان فرزند كوچك شما، بازگرداندن افغانها، بازگرداندن میلیون ها انسان برای مردن در سرزمین قحطی زده و گرسنه است . این بازگشت اجباری تمام اثرات مثبت ۲۰ ساله میهمان نوازی ایرانی را نیز از بین خواهد برد و در فردای نزدیك ـ یعنی همین یكی دو سال دیگرـ دل بزرگ تو داغدار و چشم مهربان تو گریان همسایگان افغان خواهد بود.
با احترام
محسن مخملباف
١٣٨٠
سپاس جمعی از فرهنگیان افغانستانی از محسن مخملباف
نشریه میثاق وحدت
شنبه ۳۰ سرطان ۱۳۸۰
ستاره ی دنباله دار
در این شبی كه فراگرد مردم رنج كشیده افغانستان را فرا گرفته است، اندكند ستاره هایی كه حتی اگر هم نمی توانند بر این تاریكی مطلق چیره شوند، لااقل امید به روشنایی هایی در دوردست را در دل این ملت زنده كنند. بسیار اندكند كسانی كه بخواهند و یا بتوانند به دور از این نگاه كلیشه ای و معتاد به این مردم و كشورشان، در پی درك واقعیت ها برآیند و فراتر از آن، بكوشند كه این واقعیت ها را با عریانی تمام فرا روی جهانیان و به ویژه ملت هایی كه سال هاست بار میزبانی اینان را به دوش می كشند، قرار دهند.
باری، در این روزگاری كه همه جهان چشمش را بر روی نگون بختی ملت افغانستان بسته است، نگاه دردمندانه و مسئولانه بعضی از هنرمندان ایرانی به مسائل كشور افغانستان، این باور را در مردم این كشور پدید آورد كه گویا آن چنان كه می پنداشتند تنها نیستند و كسانی وجود دارند كه بتوانند فراتر از "منافع ملی" خویش، یك نگاه فرا ملی به مسائل كشورشان داشته باشند، هر چند این كار، عملا نوعی شنا كردن بر خلاف جریان آب است.
از مطلب دنباله دار " بودا در افغانستان تخریب نشد، از شرم فرو ریخت" نویسنده و فیلمساز توانای ایرانی، محسن مخملباف در روزنامه نوروز كه پس از اكران فیلم "سفر قندهار" او رخ داد، به راستی برای مردم و به ویژه فرهنگیان افغانستان مایه قوت و فراتر از آن، حیرت و شگفتی بود. شگفتی نه از این روی كه این فیلمساز به افغانستان پرداخته است، چون ما سال هاست كه مخملباف را با " بایسیكل ران " او می شناسیم و اخیرا هم شاهد اكران " سفر قندهار" بوده ایم، بلكه از این كه گویا كم كم تحولی در نوع نگاه مطبوعات ایران به مسائل افغانستان هم رخ داده است. پیش از این هم نشانه هایی از این تحول در یكی دو نشریه دیده شده بود كه البته زودگذر بود و ناپایدار.
در پی این اتفاق خجسته، انتشار نامه محسن مخملباف به رئیس جمهور محترم جمهوری اسلامی ایران در باره وضعیت اسفبار مردم افغانستان و ضرورت تعدیل سیاست هایی كه در این زمینه وجود دارد، این قوت قلب و شگفتی را افزونی بخشید، نه فقط از این روی كه در حمایت از ملت ما بود، بلكه از این ناحیه كه می توانست نشانه روشنی باشد از یك نگاه انسانی به سرنوشت ملتی كه سلطه یك حاكمیت به شدت غیر انسانی را تحمل می كند. البته ما می دانیم كه محتوای نامه آقای مخملباف با دیدگاه دوستانی كه بسیاری از مشكلات كشور میزبان را به حضور مهاجرین معطوف می كنند، در تعارض است، این را نیز می توانیم گفت كه اگر فرصت هایی برای بیان حقایق برای همه وجود داشته باشد، دشوار نیست كه با شواهد و مدارك كافی نقایص آن دیدگاه را روشن كنیم.
باری ما جمعی از فرهنگیان افغانستان لازم می دانیم كه این نگاه انسانی را قدر نهیم و سپاسگزار هنرمندان و نویسندگانی باشیم كه در این سال ها، احساس غربت را از ما زدوده اند...
سید نادر احمدی (شاعر)، محمدالله افضلی (روزنامه نگار)، موسی اكبری ( طراح)، علی پیام ( داستان نویس)، قنبر علی تابش ( شاعر)، عباس جعفری ( داستان نویس)، محمد رفیع جنید (شاعر)، بصیر احمد دولت آبادی ( روزنامه نگار)، سید محسن حسینی ( طراح )، سید نقیب الله حسینی مزاری ( روزنامه نگار)، محمد جواد خاوری ( داستان نویس)، سرور دانش ( طراح )، احمد ضیاء رفعت ( شاعر )، محمد آصف سلطان زاده ( داستان نویس)، اسدالله شفایی ( مترجم)، سید اسحاق شجاعی (داستان نویس)، محمد ابراهیم شریعتی ( ناشر)، شكریه عرفانی ( شاعر)، محمد علی عباسی افغان ( روزنامه نگار)، سید علی عطایی( شاعر)، ناصر طالب ( نقاش)، محمد اسحاق فیاض (داستان نویس)، سید محمد ضیاء قاسمی (شاعر)، عبدالله كاظمی ( روزنامه نگار)، محمد كاظم كاظمی (شاعر)، معصومه كوثری (داستان نویس)، سید رضا محمدی (شاعر)، محمد حسین محمدی (داستان نویس)، سید ابوطالب مظفری (شاعر)، فاخره موسوی (داستان نویس)، جعفر مهدوی كرمانی (داستان نویس)، حمزه واعظی ( روزنامه نگار