ماهنامه فيلم اينترنشنال ۱۳۷۹
گفتگو با مرضیه مشکینی کارگردان فیلم روزی كه زن شدم
· آيا به عنوان يك زن براي فيلمسازي دچار مشكل خاصي هستي؟
- مردها و حتي خود زنها، زنها را كمتر باور ميكنند و فكر ميكنند كارگرداني خاص نيمي از بشريت، يعني فقط مختص مردان است. در همه جاي دنيا مردان بيشتر از زنان فيلم ميسازند: فيلمسازان زن جهان كمتر از ده درصد كل فيلمسازان مرد هستند و از مديران فستيوالها، شايد فقط يك درصد زن باشند. در جامعه ايران پانصد فيلمساز مرد داريم اما تعداد فيلمسازان زن حدود ده نفر است، يعني دو درصد كل فيلمسازان. پس به عنوان يك زن، فيلمساز شدن مشكلاتي دارد. همان طور كه در سياست ايران، ما هيچ وقت رييس جمهور زن نداشتهايم و اين به مرد سالاري فرهنگي و مردباوري خود زنان هم برميگردد. من براي آن كه سر صحنه حرفم را جدي بگيرند، بايد دو بار بيشتر از يك مرد، خودم را ثابت كنم.
· دليل موفقيت سينماي ايران را عليرغم مشكلات در چه ميداني؟
- در تفاوت سينماي هنري ايران با سينماي رايج دنيا كه يا سينماي هاليوود است يا سينماي مقلد هاليوود.
· چرا در فيلمهاي ايراني اين قدر بچهها بازي ميكنند؟
- در ايران سالي هفتاد فيلم ساخته ميشود و جز چند فيلم، بقيه راجع به بچهها نيستند. مثلا از دو فيلم سميرا، "سيب" راجع به بچههاست اما "تخته سياه" ربطي به بچه ها ندارد، يا در همين فيلم "روزي كه زن شدم" فقط يك قسمت از سه قسمت به بچهها مربوط است، يا از فيلمهاي محسن، غير از "سكوت" چهارده فيلم سينمايي ديگر او ربطي به بچهها ندارد. البته بخشي از سينماي هنري ايران دچار اين نوع تكرار شده است.
· آيا در ايران فيلم خارجي نشان داده ميشود؟
بيشتر در تلويزيون. سينماها – به طور محدودي فيلمهاي غيرآمريكايي را نمايش ميدهند. پس از انقلاب، قانوني ورود فيلمهاي خارجي را محدود كرد. آن را در انحصار دولت قرار داد و اين باعث رشد سينماي ملي ايران شد. دو سه سال قبل از وضع اين قانون سينماي ملي ايران مرده بود و ديگر فيلمي توليد نميشد، اما امروز سالي هفتاد فيلم توليد ميشود.
· در سينماي ايران، آيا تهيه كننده دولتي است يا بخش خصوصي؟
- هر دو. اما دولت از فيلمهاي خاصي حمايت ميكند. مثلا فيلم "روزي كه زن شدم" از هيچ نوع كمك دولتياي برخوردار نبوده است.
· چقدر نگاتيو مصرف كردي؟
- حدود صد و شصت حلقه
· چه شدكه به سينما آمدي؟
- علاقه داشتم. در ايران خيليها عاشق سينما و تعداد زناني كه اگر فرصت پيدا كنند، فيلم خواهند ساخت، كم نيستند. براي من اين فرصت پيدا شد. چهار سال در مدرسه فيلم مخملباف به صورت تئوري و عملي درس خواندم و دستيار سميرا در فيلم "سيب" و " تخته سياه" بودم و همچنين دستيار محسن مخملباف در فيلم "سكوت" و فيلم "در" و خودم هم اين فيلم سه اپيزودي را ساختهام. حتي اين فيلم هم براي من يك تجربه كلاسي بوه است و بخشي از تجربه عملي سينما و آن را به عنوان پايان نامه تحصيلي ساخته ام.
· چه شد كه چنين مدرسهاي راه افتاد؟
- يك روز سميرا تصميم گرفت به مدرسه نرود و سينما بخواند و محسن مجبور شد براي آموزش سميرا در خانه مدرسهاي را ايجاد كند، چون به آموزش دانشكدههاي سينمايي ايران اعتقادي نداشت. بعد من و چند نفر ديگر هم اين فرصت پيش آمده را غنيمت دانستيم و وارد مدرسه شديم. مدرسه لذت بخش و دشواري بود. گاهي روزي هشت تا شانزده ساعت را در مدرسه ميگذرانديم. همه جور كلاسي هم داشتيم. از شنا گرفته، تا زبان و از تحليل فيلم و موسيقي و شعر و نقاشي تا عكاسي عملي و تدوين و صداگذاري و دكوپاژ تا تاريخ سينما و…
· نظر تو راجع به سميرا چيست؟
- سميرا دختري با استعداد، باهوش، پرانرژي و سخت كوش است.
· چقدر پدرش در موفقيتش نقش داشته؟
- چهار سال به او مستقيما سينما را آموخته و از بچگي هم او را با خود به سر صحنه ميبرده، ميشود گفت محسن مربي تمام عيار او بوده، اما اين كه در كارگرداني او دخالت كند به هيچ وجه. به قول سميرا، پدرش آن قدر خوب سينما را به او آموخته كه اگر يك روز خودش يادش رفت، ميتواند آن را دوباره از سميرا بياموزد!
· فرق خودت را با سميرا در چه ميداني؟
- مقايسهي بيموردي است. من سعي ميكنم خودم باشم. سميرا هم خودش هست.
· در فيلم "سيب" و "تخته سياه" به عنوان دستياركارگردان چه ميكردي؟
- در برنامهريزي و هدايت بازيگران زمينه و گاهي در صحنهآرايي كمك ميكردم.
· اگر شوهر تو فيلمساز نبود، آيا فيلمساز ميشدي؟
- در ايران حدود ده زن فيلمساز داريم كه هيچ كدام آنها شوهرشان فيلمساز نبوده، ميشد من هم يكي از آنها باشم و براي آن كه يك زن، فيلمساز بشود لازم نيست حتما شوهرش فيلمساز باشد. ولي اگر شوهر من فيلمساز نبود، من ديرتر ميتوانستم با سينما و مسائلش آشنا شوم. شايد هم به يك هنر ديگري مثل نقاشي رو ميآوردم و يا حتي قالي بافي كه هنر بومي مردم ايران است. اما در دنيا همسر خيلي از فيلمسازان، فيلمسازند و اين سوال خود نوعي ناباوري نسبت به زنان است.
· چرا موضوع فيلم زن است؟
- به هر جهت من يك زنم و از مسايل زنان بيشتر متاثر ميشوم. بعد هم به برابري زنها از طريق كار فرهنگي بايد كمك كرد.
· فيلمنامه را چه كسي نوشت؟
- محسن نوشت. در حد يك طرح كلي و ديالوگها و جزييات را خودم نوشتم و مقداري هم سر صحنه بداهه كار شده است.
· آيا در نه سالگي دختران ايراني، واقعا اين طور مشكلات وجود دارد؟
- در جوامع سنتي بله. در شهرها كمتر. البته قوانين هم نه سالگي را براي دختران سن بلوغ ميداند و اگر آنها پس از نه سالگي دچار خلاف قانون شوند، در دادگاه با آنها به عنوان يك زن بالغ برخورد ميشود. در حالي كه مثلا در مورد پسران وضع فرق ميكند.
· آيا اين يك دستور اسلامي است؟
- بعضي از علما با اين نظر مخالفند و سن بلوغ را از عادت ماهانگي دختران ميدانند، اما گويا نظر آنها كه مخالفند، هنوز در قانون اثري نكرده است.
· چرا در اپيزود اول مادربزرگ مانع خروج دختر است؟
- براي آن كه مردسالاري در زنها دروني شده است و گاهي در ظلمي كه بر زنها ميشود، خود زنها نيز مشاركت ميكنند و حتي مصرترند.
· چرا برخوردهاي مادر، با مادر بزرگ متفاوت است؟ مگر هر دو از يك جامعه سنتي نيستند؟
- در اين فيلم سه نسل از زنان نشان داده ميشوند. نسل پريروز، نسل ديروز و نسل امروز. نسل امروز خواستار آزادي است. از عواطف و غرايز خود پيروي ميكند. هنوز سرد و گرم روزگار را نچشيده و براي تصميمگيري به تجربياتش اتكا نميكند. نسل ديروز بين نسل امروز و پريروز قرار دارد. از سويي با آزادي به شوق ميآيد و از سويي نگران آداب و رسوم گذشته است. اين نسل، نسل بلاتكليفي است، گاهي از اين سو ميرود و گاهي از آن سو. اما نسل پريروز، گذشتهگراست و با آينده هيچ نسبتي ندارد. تكليف همه چيز را از قبل برايش مشخص كرده اند. اين سه نسل در يك خانه، جنگ سنت و مدرنيسم را پيش آورندهاند.
· در فيلم دو پيرزن وجود دارد. پيرزني كه خودش در خانه است و نميگذارد نوهاش هم بيرون برود و پيرزن قصهي سوم كه با هواپيما براي خريد اشياي مدرن ميآيد. اين اختلاف در يك نسل از چيست؟
- پيرزن اول، پيرزني است از يك جامعه روستايي. پيرزن دوم، از شهر آمده است، اما هر دو گرفتار ديده شدن هستند. همين پيرزن دوم، حتي وقتي آمده اشياي مدرن را خريداري كند، يك قوري شيشهاي را بيحيا ميبيند و احساس عرياني ميكند و ميگويد اين قوري كه درونش پيداست، قابل تحمل نيست. اين مقاومت ناخودآگاه اوست كه اسير افكار سنتي است. نسل پريروز ايران، در شكل روستايي و شهرياش، سنتي است و ميكوشد نگاه سنتي خود را بر نسل ديروز و امروز تحميل كند. حتي اگر خودش حسرت محصولات نسل امروز را داشته باشد. حتي اين محصولات را هم با افكار و روش خودش مصرف ميكند. مدرنيستم در نسل قديمي، استفاده از اشياي مدرن است، نه طرز تفكر مدرن. من فكر ميكنم هر نسلي به افكار نسل خودش بيش از آن آلوده است كه به راحتي بتواند رها شود. به ويژه وقتي از مردم عادي نسل گذشته باشي. يكي از دلايل تاخير در دموكراسي ايران اين است كه نسل جوان مجبور است بگذارد نسل قديم زندگياش را بكند و بعد با احترام از اين دنيا برود و بعد تحولات نسل امروز خودش را نشان بدهد. جنگ دموكراسي و غيردموكراسي در ايران، جنگ بين مادران و دختران و پدران و پسران است.
· آيا بشكهها و روسري سمبل هستند؟
- ايران سرزمين نفت است و در ايران، به خصوص در جنوب ايران، كه مناطق نفت خيز است هميشه بشكههاي نفت يافت ميشود. اين بشكهها معمولا اسباببازي بچهها ميشوند و در اين بازيها شما اگر درست نگاه كنيد، نمادهاي فراواني را مييابيد. براي من در اين فيلم، بشكههاي نفت سمبل ثروت ايران است و روسري نشانهي زن ايراني. البته هر كس ميتواند برداشت خودش را از اين نشانه داشته باشد.
· چرا پسر در خانه زنداني مي شود؟
- وقتي خانواده، نگهداشتن بچهها را در خانه، به عنوان يك نوع تربيت صحيح تلقي ميكند، ديگر بين دختر و پسر فرق اساسياي وجود ندارد. البته دخترها بيشتر و طولانيتر در خانه نگه داشته ميشوند، اما پسرها هم بينصيب نميمانند.
· آيا بازيگران حرفهاي بودهاند؟
- من با هر دو نوع بازيگر ـ حرفهاي و غيرحرفهاي ـ كار كردهام. در قصهي اول و سوم همه غير حرفهاياند و بيشتر از مردم بومي جنوب ايران. اما در اپيزود دوم، از سه بازيگر حرفهاي استفاده كردهام. مثل مرد عاقد، شوهر اسبسوار و زن اصلي فيلم كه او در تئاتر حرفهاي است و اين اوليه تجربهي سينمايي اوست.
· كار كردن با كدام يك راحتتر بود؟
- هر كدام ويژگي خود را دارند. حرفهايها با سينما آشناترند اما براي واقعي شدن بازيشان، وقت لازم است. غير حرفهايها واقعيترند، اما براي آماده كردن آنها در مقابل دوربين سينما وقت لازم است و چون هميشه در سينما و سر صحنه فرصت كم است، آدم بايد شگردهاي كارگرداني را به كار ببرد.
· از هر پلان چند برداشت داشتهاي؟
- گاهي يك برداشت، گاهي ده تا، بستگي دارد به آن چه ميخواستم كه گاهي ميشد و گاهي نميشد. بعضي وقتها به خاطر مشكلات تكنيكي و بعضي وقتها به خاطر خوب نبودن حس بازيگران.
· چگونه بازي ميگرفتي؟
- به بازيگران حرفهاي توضيح مفصل ميدادم تا جزئيات را بدانند و از طريق تمركز آنها را اجرا كنند. با بازيگران غيرحرفهاي، چنان عمل ميكردم كه انگار داريم با هم بازي ميكنيم. مثل صحنه آب نبات و تمبرهندي خوردن. من سعي كردم آنها را در يك بازي كه هر كس خوشمزهتر آب نبات يا تمبرهندياش را بخورد، برنده مسابقه فيلم است قرار دهم.
· آيا از اين صحنه آب نبات خوردن منظور خاصي داشتهاي؟
- البته وقتي رابطهي مرد و زن محدود شود، هر نوع رابطهاي حتي سلام و عليك ميتواند بيانگر رابطه حذف شده باشد. ولي براي من بيشتر سمبل آخرين بازي كودكانهاي است كه بين يك پسر و دختر ميتواند در شرق اتفاق بيفتد. من آنها را به بازي انداختهام، يك بازي واقعي. آن چه اتفاق افتاده بروز واقعيت آنها در آخرين دقايق كودكي در شرق است.
· چه نوع رابطهاي بين اين سه اپيزود وجود دارد؟
- موضوع هر سه اپيزود زنها هستند و هر اپيزود به يك دوره نسلي از آنها مربوط ميشود. رابطة سه اپيزود، رابطة سه نسل زنان در ايران است. از آنجا كه جامعه ايران در قرن حاضر به دليل تحولات بينالمللي دچار تغيير و دگرگوني است، پس من سعي كردهام اين سه نسل را در سه قالب جداگانه تعريف كنم. در اپيزود اول دختربچه در پي تجربه آزادي است و از قيد و بند ميگريزد. سنتها و خانواده در شكل مادربزرگ و گاهي مادر و حتي پدري كه حضور ندارد، بروز پيدا ميكند. در اپيزود دوم، همچنان زنان در پي تجربه آزادياند و اين بار ابتدا شوهر اما بعد همان خانواده، حتي خانوادههاي دورتر، پدرها و پدربزرگان مانع اند و در كل آنها نماينده سنتها هستند. وقتي سادهترين تجربهي مدرن حركت، دوچرخهسواري براي يك زن را تحمل نميكنند (اين مثال فقط يك مثال نيست)، نه تنها در جاي وحشتناكي مثل افغانستان كه حتي در ايراني كه رو به دموكراسي ميرود، شما حتي در شهر تهران نميتوانيد سوار دوچرخه شويد، با آن كه هيچ قانون نوشته شدهاي در اين باره وجود ندارد، اما قوانين نانوشتهاي كه اجرا ميشود، يعني سنتها مانع از چنين كار سادهاي است و انگار يك تابوست. در اپيزود سوم به زني بر ميخوريم كه آن قدر پير شده كه ديگر لابد كوچكترين عضو خانوادهاي است كه خانوادهاش مردهاند و وجود ندارند و از آنها و سنتهاي دست و پاگيرشان جز يك ارث باقي نمانده، اين زن با عقده هزار تجربه انجام نداده، دل خودش را به اشيايي خوش ميكند كه براي او حتي فرصت بهرهبرداري نميگذارند. عمر او به پايان نزديك شده و به نظر ميرسد كه بقيه عمر را چون آرزويي بر آب بايد تلقي كند.
· ساختن كدام يك از اپيزودها سختتر بود؟
- از نظر حسي اپيزود اول. به خاطر اين كه اولين كار كارگرداني من بود. ولي از نظر اجرايي اپيزود دوم كه شلوغتر بود. زيرا در ايران وقتي كارگرداني ميكني، بايد دغدغه تداركات و تهيه كردن را هم داشته باشي و اين كار از كارگرداني تفكيك شده نيست.
· معيار تو براي دكوپاژ چه بود؟
اين كه حس هر لحظه در چه اندازهاي از نما و با چه حركتي از دوربين و بازيگر مناسبتر است. مثلا در اپيزود دوم، فكر كردم حركت دوربين با دوچرخه بايد هماهنگ باشد وغير از دو سه پلان همه جا حركت دوربين با حركت دوچرخه هماهنگ شده است.
· چرا دختر دوچرخهسوار گاهي تند و گاهي كند حركت ميكند و ركاب ميزند؟
او يك انسان است با همه ترديدهايش. از طرفي مصر است كه آزادي خود را حتي در حد سوار شدن بر يك دوچرخه تجربه كند، اما وقتي احساس ميكند زندگي عاطفياش در خطر افتاده، در خلوت خود ترديد ميكند به خصوص كه او شرقي است و هنوز با مسائل، بيشتر عاطفي برخورد ميكند تا عقلاني و بعد هم لابد اگر از شوهرش جدا شود، درگير مشكلات اجتماعي و اقتصادي ميشود. براي همين هر بار شوهرش را رها ميكند و ميرود، ترديدهاي او از درون شروع ميشوند و پاهاي ركاب زدنش سست ميشود و از زنان دوچرخهسوار ديگر جا ميماند اما به محض رو به رو شدن با شوهر، پدر، پدربزرگ و عموها و حرفهاي سنتي و غيرمنطقي آنها، ترديدهاي عاطفياش را فراموش ميكند و دوباره مصرانه پا ميزند. به نظر من مبارزه زن ايراني يك نوع نفرت از مرد يا فمنيسم افراطي نيست. زن ايراني خودش را با مردش كامل ميبيند و مبارزه او عليه رابطه عاطفي مرد و زن نيست و به قصد استقلال اجتماعي است. اين مبارزه استقلال طلبانه، هنوز در اشكال ابتدايي وجود دارد. مثل فعاليت اجتماعي كردن، يا سوار بر دوچرخه شدن، در جامعهاي كه هنوز براي زنان خيلي فعاليتها هنوز يك تابوست. در جامعهاي كه زنان در انتخابات شركت ميكنند، اما مردها و حتي خود زنها در نود و نه درصد موارد، به مردها راي ميدهند. براي همين فيلمسازي زن ايراني، فقط فيلمسازي يك زن نيست، بلكه اعتماد به نفس دادن به جامعهي زنان ايراني است.
· فيلم در كجاي ايران ساخته شده؟
- در جزيرهي كيش. به خاطر سه چيز. يكي اين كه رنگ دريا در آنجا از همه جاي ايران آبيتر است و من براي صحنههاي سوررئاليستي اپيزود آخر به آن احتياج داشتم. ديگر اين كه تنها جايي در ايران كه زنان به راحتي ميتوانند سوار دوچرخه شوند و پنجاه كيلومتر پيست دوچرخه سواري هم وجود دارد اين جزيره است. آن جا يك جزيره آزادتر است و به قول عدهاي يك سوپاپ اطمينان. بعد هم مردم توريست و مردم بومي تركيب گونهگوني از نژادها و قوميتها را ايجاد كردهاند.
· تصاوير گاهي رئال است، مثل اپيزود اول و گاهي سوررئال، مثل آخرين پلان اپيزود آخر. اين تضاد ناشي از چيست؟
- در اپيزود اول يك قصهي رئال را دنبال ميكنيم، البته با نگرشي سمبليك. پس تصاوير بيشتر رئال هستند و حتي سمبلها ساده و رئال مطرح شدهاند. اما در اپيزود آخر روياهاي آن زن بررسي شده، هر چند كه همه آن روياها هم واقعي هستند و فقط موقعيت سوررئال است.
· موسيقي فيلم آيا انتخابي است يا براي اين فيلم ساخته شده؟
- اصل آن مربوط است به موسيقي محلي نواحي مختلف ايران. مثل بلوچستان كه تداعي موسيقي هند را ميكند يا موسيقي جنوب ايران كه تداعي موسيقي افريقايي را ميكند و يا موسيقي تركمنستان كه خيلي بدوي است، اما اين اصل فقط دستمايهي آهنگساز بوده و دوبارهسازي شده يا چيزهايي به آن اضافه و كم شده است.
· تدوين را چه كسي انجام داد؟
- اپيزود اول را ميثم، يكي ديگر از شاگردان كلاس. او هم اين كار را به عنوان نمونه كار پايان كلاسش انجام داد و اپيزود دوم و سوم را يك تدوينگر ديگر، خانم شهزاد پويا.
· خودت را به كدام يك از زنان فيلمت نزديكتر ميداني؟
- به لحاظ تجربيات زندگي به احساس دختر بچه اپيزود اول. اما از آن جا كه در خانه ما مشكلي به اسم زن بودن وجود ندارد، مشكلات اين فيلم را مشكلات خودم نميدانم، اما من از درد مشترك زنان سرزمينم حرف زدهام.
· از اين كه فيلمت در جشنوارهي ونيز پذيرفته شده چه احساس داري؟
- خود ونيز جاي زيبايي است. من يك بار به همراه فيلم سكوت در فستيوال ونيز بودهام. مكان فستيوال يك جاي باور نكردني است. آدم باورش نميشود چنين مكاني متعلق به كره زمين باشد. اما خود جشنواره ونيز جايي است مثل بقيه جشنوارهها و جشنوارهها جايي هستند كه فيلمهاي هنري غيرتجاري را حمايت ميكنند. در واقع جشنوارهها هنوز آخرين سنگرهاي مبارزه با هجوم سينماي هاليوود هستند. اين فيلم البته به جشنوارههاي زيادي دعوت شده، اما مهمترين آنها ونيز است. بعد از فستيوال كن، ونيز مهمترين فستيوال هنري دنياست.
· فيلم بعديات چيست؟
درباره فيلم بعديام بعدا حرف ميزنم.