گفتگو: درباره فیلم سفر قندهار با محسن مخملباف
محمد حقیقت
پاریس
آوریل ۲۰۰۱
سفر قندهار
محمد حقیقت: سفربه قندهار گویا اولین فیلم بلند سینمایی است كه مستقیما درباره اوضاع داخلی افغانستان بعد از به قدرت رسیدن طالبان ساخته شده است؟
محسن مخملباف: در دنیا گهگاه فیلم های مستندی درباره اوضاع افغانستان بعد از طالبان ساخته شده كه البته اكثر آنها در پاكستان یا در شمال افغانستان، یعنی در آن پنج درصدی از افغانستان كه هنوز در دست "احمدشاه مسعود" باقی مانده است، ساخته شده. اما این اولین فیلم سینمایی در دنیاست كه مستقیماً به زندگی مردم افغانستان، در درون افغانستان، بعد از به قدرت رسیدن طالبان می پردازد.
حقيقت: چرا بعد از بايسيكل ران دوباره به ساختن فیلمی در مورد افغانستان علاقمند شدی؟
مخملباف: افغانستان كشور همسایه ایران است. ما با افغانستان هشتصد كیلومتر مرز مشترك داریم. دو و نیم میلیون مهاجر افغان در ایران زندگی می كنند و ما هر روزه شاهد رنج آنها هستیم. در بیست سال گذشته در افغانستان ۲۰ میلیونی ٢/٥ میلیون نفر از جنگ و گرسنگی كشته شده اند. یعنی در ٢٠سال گذشته در هر ٥ دقیقه یك افغان از این فاجعه جان داده است و ٦/٥میلیون نفر به دلیل همین فاجعه از كشور افغانستان به كشور دیگری گریخته اند. در كجای كره زمین، در قرن بیستم، سی درصد مردم یك كشوری مهاجرت كرده اند و ده درصد آنها جان داده اند، اما انعكاس آن در سینمای دنیا اینقدر ناچیز بوده است؟ همین ماه گذشته سازمان ملل اعلام كرد:"یك میلیون نفر از مردم افغانستان به دلیل خشكسالی طی چند ماه آینده خواهند مرد." با این همه نسبت به این موضوع هیچ واكنشی از كره زمین برنخاست. اما برای تخریب مجسمه بودا این همه حمایت جهانی اعلام شد. آیا بقای یك مجسمه، از بقای جان یك میلیون انسان مهمتر است؟ من تصور می كنم مجسمه بودا در بامیان افغانستان تخریب نشد، خودش از شرم فرو ریخت. از شرم آنچه شاهد بود و نتوانست برایش كاری بكند. من هم این فیلم را از شرم بی خبری نسبت به فاجعه ای كه در كشور همسایه ام اتفاق افتاد، ساختم. همه ما با بی خبریمان نسبت به فجايع بشرى گناهكاریم.
حقيقت: سناریو را از قبل نوشتی؟
مخملباف: مثل همیشه تركیبی است از آنچه فكر كرده بودم و آنچه به هنگام فیلمبرداری پیش می آمد. اما ساختار فیلم مبتنی برهمان حس اولیه است كه می خواستم فيلم سفرنامه ای باشد.
حقيقت: شخصیت های فیلم آدم های واقعی اند یااز هنرپیشه حرفه ای هم استفاده كرده اید؟
مخملباف: از هیچ هنرپیشه حرفه ای استفاده نشده، همه آنها كه در فیلم هستند افغان اند، به جز دو دختر لهستانی و یك مرد آمریكایی. مرد سیاهپوست آمریكایی نیز واقعی است. او مدتی در افغانستان جنگیده و من كاراكتر او را از واقعیت خود او گرفتم و با تخیل كمی تغییر دادم.
حقيقت: كاراكتر "نفس" سمبل چه چیزی است؟
مخملباف: نفس، زن اصلی فیلم، سمبل زن افغان است كه در شرایط دیگر و بهتری مثل كانادا زندگی كرده و حالا می خواهد به كشورش برگردد، او با زنانی روبرو می شود كه چیزی جز حرمسرا برای مردان نیستند. نفس یك اسم افغان است. او در واقع به آزادی و نفس كشیدن نیاز دارد، اما در زیر برقع چندان فضایی برای تنفس نیست. اگر شما توانستید یك بار پارچه ای را روی سرتان بیاندازید و دقایقی آن را تحمل كنید. در آن وضعيت هیچ چیزی به جز نفس به ذهنتان نخواهد رسید.
حقيقت: آیا فرم كار قبلاً فكر شده بود یا آن هم محصول موقعیت صحنه است؟
مخملباف: حالت سفرنامه ای فیلم از قبل فكر شده بود، اما مثلاً در مورد صحنه عروسی، محصول موقعیت صحنه است. برقع، كه زیستن زیر آن طاقت فرسا است، از بیرون و به شكل گروهی اش فرم زیبایی را تشكیل می دهد. تناقص غریبی است! این برقع های رنگارنگ، در زیر خود فضای خفه و سیاهی را می سازند. بیهوده نیست كه آواز مربوط به عروسی افغان ها كه واقعی است، به شدت غمگین است. در هیچ كجا برنخورده ام كه برای مراسم عروسی، آوازهای چنین غم انگیزی را بخوانند.
حقيقت: اگر قرار باشد برای افغانستان امروز نكته ای را به عنوان سمبل مطرح كنی چه چیزی است؟
مخملباف: این كه افغانستان كشور بی تصویری است. در آغاز قرن بیست و یكم، افغانستان تنها سرزمینی است كه در آن نه تنها فیلمی تولید نمی شود، بلكه فیلمی نیز نمایش داده نمی شود. در این كشور تلویزیون وجود ندارد. حتی روزنامه به چاپ نمی رسد، جز یك هفته نامه دو ورقی، بدون عكس، و صرفاً با نوشتار. نیمی از جامعه بیست میلیونی افغانستان كه زن ها هستند، یعنی ده میلیون زن افغان، بدون پرتره و تصویر هستند. هیچ كشوری تا این اندازه در دنیای امروز بی تصویر نیست.
حقيقت: چرا كشوری مثل افغانستان كه تاریخ كهن داشته، امروزه با داشتن رژیمی چون طالبان تا این اندازه با علم و پیشرفت در ستیز است؟
مخملباف: به قول چنگيز آيتماتف كشورهای قدیمی دنیا تنها یك مشكل دارند و آن قدیمی بودن است. افغانستان تا ٢٥٠ سال پیش بخشی از كشور ایران بشمار می آمد. در طی ٢٥٠ سال گذشته كه افغانستان از ایران جدا شد، به دلیل اوضاع جغرافیایی در حالت دامداری مى زیسته است. مدرنیسم دوران آتاتورك تركیه و دوران رضاشاه ایران، همزمان به افغانستان دوران امان الله خان هم وارد شد، اما در آنجا به دلیل ساختار اقتصاد دامداری و فرهنگ قومى این مدرنیسم پا نگرفت. البته مدرنیسم ضعیفی وارد افغانستان شد و با مقاومت فرهنگی فراوانی سركوب شد تا جایی كه می شود گفت كه افغانستان در مقابل مدرنیسم حتى واكسینه شد و گذشته گرایی با قدرت بیشتری احیاء شد.
حقيقت: چرا مردم افغانستان به خوبی در مقابل تجاوز شوروی مقاومت كردند، اما در مقابل یك گروه سیاسی داخلی به نام طالبان تا این اندازه از مبارزه عاجزند؟
مخملباف: در طی اشغال افغانستان توسط شوروی، مقاومت هایی در مقابل هجوم خارجی به وجود آمد. اقوام افغانستان با اینكه زبان ها و مذاهب گوناگونی داشتند، متحد شدند و به شكل گروه های مجاهد در مقابل دشمن خارجی ایستادند. بعد از عقب نشینی شوروی، این گروه های مجاهد كه از اقوام گوناگون بودند، بر سر قدرت با هم جنگیدند تا جائیكه خسارات ناشی از جنگ های داخلی از خسارات دوره جنگ با شوروی فزونی گرفت. مردم خسته از جنگ داخلی، در مقابل پرچم سفیدی كه ظاهراً طالبان برای پایان بخشیدن به جنگ برافراشته بودند، تسلیم شدند و تقریباً خلع سلاح عمومی صورت گرفت، اما با به قدرت رسیدن طالبان وضع عوض شد. زن ها از فعالیت اجتماعی منع شدند. مدارس دخترانه و حتی حمام های زنانه تعطیل شد. تلویزیون و مطبوعات بسته شد و حتی عكاسی و نقاشی حرام شمرده شد و دست گرسنگانی كه به خاطر فقر نانی را ربوده بودند، قطع شد و یك فرمالیزم مذهبی افراطی به جامعه افغانستان تحمیل شد.