قدیمی بودن و خشونت
(بررسی علل فرهنگی خشونت در جامعه ایران)
محسن مخملباف
مردم ایران، در آغاز این قرن برای آزادی مبارزه می كردند و در پایان قرن نیز هنوز برای آزادی مبارزه می كنند. چرا این مبارزه از مشروطه تاكنون به ثمر نمی نشیند؟
مشكل قدیمی بودن: چنگیز آیتماتوف می گوید: ملل قدیمی، تنها یك مشكل دارند و آن قدیمی بودن است. از خود می پرسم چرا كشورهای استرالیا و كانادا با صدسال تاریخ، هم به یك رفاه نسبی رسیده اند، هم به آزادی. اما ملت دو هزار و پانصد ساله ایران، هنوز در تعریف آزادی درمانده است؟ تعارف را با خود كنار می گذارم. اشكال به همین دوهزار پانصد سال تاریخ بر می گردد. زیرا تاریخ كشور ایران، ما را شرمنده قدمت خود كرده است. ما عادت تاریخی كرده ایم تا به قدما و خود قدمت، احترام بگذاریم. مقدمه آزادی امروز ما، رهایی از تاریخ گذشته ماست. زیرا برای هر حركت امروزی ما، هزار گیر و بند تاریخی وجود دارد. هر حركت نوجویانه ما به محك و معیار گذشته سنجیده می شود و چنانچه امری از امروز ما با امری از گذشته سازگار نباشد، قاضی به نفع گذشته رأی خواهد داد. پس ما ابتدا باید خود را از گیر و گور گذشته برهانیم، بعد آزادی را جست و جو كنیم. خانه قدیمی، مثال خوبی برای كشورهای قدیمی است. به هر كجای بنای قدیمی دست می زنی، فریادی از گچ و خاك و چوب و سنگ ساختمان قدیمی به هوا می رود. از همه جاى خانه قديمى نم بیرون زده، لوله ها پوسیده است. از پله ها كه فرو می روی تا زیرزمین را دریابی، بوی نم و نا نمی گذارد و از نردبان كه فرا می روی تا آسمان را نظاره كنی، صدای سقف خطر ریزش بام را فریاد می كند. می خواهی در این خانه زندگی كنی، جای امنی برای زندگی نیست. می خواهی آن را اصلاح كنی، مدعیان فریاد می كنند كه این افتخار تاریخی است و به هیچ كجایش نمی شود دست زد. نه می شود به راه امروز رفت كه خود گرفتار گذشته ایم، نه می گذارند این گذشته را به نفع امروز اصلاح كنیم، كه از ما نسبت به گذشته گرفتارترند و متأسفانه از ما قدرتمندتر. قدیمی بودن و دوری از دمكراسی، به همه كشورهای قدیمی بر می گردد و خاص ایران عزیز ما نیست. مثلاً به چین عزیز چینی ها و روسیه عزیز روس ها هم مربوط می شود یا مثلاً به مصر محبوب مصریها و عربستان عزیز اعراب و یا همه كشورهای آسیایی و آفریقایی و كلاً به شرق. تنها نمونه متفاوت هند است كه هم كشوری قدیمی است و هم صاحب نوعی دمكراسی شرقی. چرا هند با صدها مذهب و صدها نوع زبان می تواند علیرغم قدیمی بودن، دمكراتیك تر از همه ملل شرق باشد؟ پاسخ روشن است. تنوع دین و زبان برخلاف كشورهای تك ایدئولوژی و تك زبانه، هند را به دمكراسی نزدیك تر از ما كرده است و اصولاً آنچه قرار است نتیجه دمكراسی باشد، یعنی تنوع آرا، در هند مقدمه دمكراسی است.
مشكل خشونت: به گمان من پای دمكراسی غرب بر دوش مسیح مهربان است. در یك نگاه كلی در می یابیم كه دمكراسی بیشتر در غرب ممكن شده است تا شرق. یعنی در قاره اروپا و قاره استرالیا و قاره امریكا. اما در شرق یعنی كشورهای آسیایی و آفریقایی- منهای آفریقای جنوبی سالهای اخیر و منهای كشور هند- همه از دمكراسی محرومند. نقش مسیح مهربان و اهل مدارا در زیرساخت فرهنگ جوامع مسیحی غرب را برای رسیدن به دمكراسی نمی توان دست كم گرفت. به عنوان مثال یك مسیحی واقعی غربی، وقتی می خواهد مؤمن باشد، می كوشد چون مسیح مهربان باشد. در حالی كه مثلاً یك مغول واقعی، وقتی مى خواهد خیلی مغول باشد، می كوشد همچون چنگیزخان نامهربان باشد و طبیعی است كه مهربانی مسیح با دمكراسی، سر سازگاری بیشتری دارد تا نامهربانی مغول. در واقع یكی از مبانی اولیه دمكراسی، پذیرش اخلاق عدم خشونت است. در غرب برای مؤمنین مسیحی، عدم خشونت، به الهام از مسیح مهربان باز می گردد و در روشنفكران غربی، این عدم خشونت، ریشه در پذیرش نسبیت دارد. چرا كه وقتی پذیرفتیم همه حقیقت پیش ما نیست و همه چیز را همگان دانند، می پذیریم كه با همگان بر سر یك میز بنشینیم تا بر سر حقیقت همگانی گفت و گو كنیم. اما عدم خشونت مردم هند، بیشتر ریشه در هندوییسم دارد. هرچند كه در یك تأثیر متقابل، ادیان دیگر هندی نیز این عدم خشونت را چون بخشی از ایدئولوژی خود پذیرفته اند. در هندوییسم خشونت یك گناه است. از همین رو آنها كه به هندوییسم مؤمن اند، حتی برای تغذیه خود از كشتن حیوانات پرهیز می كنند و خوردن تخم مرغی را كه می تواند در آینده جوجه زنده ای باشد، بر نمی تابند. گاندی رهبر سیاسی مردم هند، روزی از مردم هند عذر می خواهد و می گوید: گاوی مریض بود و زجر می كشید، چون طاقت نیاوردم رنج گاو را ببینم، از طبیبان خواستم تا با آمپولی او را بكشند كه راحت شود. اكنون وجدان خودم و مردم هند مرا به خاطر این همه قساوت نخواهند بخشید. همین دیدگاه لطیف انسانی در برخورد با حیوانات، تمرینی است برای برخوردهای اجتماعی و انسانی. اگر عدم خشونت در بین مردم هند، به عنوان یك اصل انسانی، دینی، پذیرفته نشده بود؛ هند به دلیل آن همه تنوع فرهنگی، دینی، زبانی، اكنون مركز مناقشات عالم بود. گاندی با همین باوری كه مردم هند به عدم خشونت داشتند، نه تنها توانست به دمكراسی شرقی هند تداوم بخشد، بلكه توانست مبارزه عظیم ضداستعماری مردم هند را با رعایت عدم خشونت به انسانی ترین مبارزه قرن حاضر تبدیل كند. اندیشه عدم خشونت، اندیشه فردی شخص گاندی نیست. اگر چنین بود، گاندی دن كیشوت وار به راهی جدای از مردم هند می رفت. این كه شعار عدم خشونت گاندی، به سرعت از طرف مردم هند اجابت می شود برای آن است كه مردم هند، پیش از اتخاذ این موضع سیاسی، خشونت را گناه می دانسته اند. درست برخلاف آنها كه كوتاه ترین و مستقیم ترین راه مبارزه را خشونت می دانند.
در گذشته مبارزاتی ایران، هرگاه كسی از عدم خشونت، مدارا و رفتار مدنی سخن گفته است، خشونت طلبان او را به سازشكاری و ترسو بودن متهم كرده اند و هر كس خشونت بیشتری به خرج داده، مبارزتر قلمداد شده است. هندیها اگر گاندی را به عنوان سمبل سیاسی عدم خشونت دارند، تاگور را به عنوان سمبل ادبیات عدم خشونت به دنیا معرفی می كنند. تاگور نخستین كسی است در شرق كه حدود چهل سال پیش جایزه صلح نوبل به او تعلق گرفت. اما این توجه غریبان، از طریق اعطای جایزه بیش از آنكه به تاگور معطوف باشد، به اندیشه انسانی مردم هند تعلق دارد. با اعطای این جایزه، بخش عمده ای از مردم غرب در می یابند كه نه تنها مى توان از مسیح مهربان و باور به نسبیت به اخلاق عدم خشونت رسید، بلكه مى توان این اخلاق انسانی و صلح طلب را در فرهنگ ملل شرقی نیز جست و جو كرد.
به سوال نخستین باز گردیم. چرا مردم ایران، از آغاز تا پایان این قرن برای آزادی مبارزه كرده اند، اما هنوز ثمره اش را ندیده اند؟ بر دوش این سوال، صدسال آزادی خواهی، صد سال خطا و خشونت، صدسال اسارت و خسارت و صد سال امید و رؤیا سنگینی می كند.