وبسایت رسمی خانه فیلم مخملباف - Makhmalbaf Family Official Website

گفتگو: خدا بودن و یک باره خدا نبودن

Wed, 27/08/2014 - 11:00

گفتگو: خدا بودن و یک باره خدا نبودن

 

 

 

گفتگو با محسن مخملباف درباره فيلم پرزيدنت

 

- پرزيدنت چه جور فيلمی است؟

مخملباف: پرزيدنت فيلمی است در دفاع از انسان و در نقد خشونت. چه خشونت ديكتاتورها و چه خشونت انقلابيون. كافی نيست يك ماندلای قهرمان ضد خشونت داشته باشيم و جهانی پر از خشونت. اگر از نابودی تدريجی انسان به دست خشونت ها در رنجيم ، بايد با فرهنگ سازی كاری كنيم كه همه چون ماندلا بينديشند. پرزيدنت تلاشی است در اين زمينه.

 

-  شما همواره داستان هايى را خلق كرده ايد در مورد مردمى كه آزادى از آنها دريغ شده است. اما اين بار داستان كسى را مى گوييد كه ازادى را از ديگران صلب كرده است. پرزيدنت چه جور آدمى است؟

مخملباف: همه آدمها در ابتدا چون نوزاد معصومی به  دنيا می آيند. اما تعداد كمی از آنها به قدرت می رسند و خودشان را ناگهان خدا فرض می كنند و برای سرنوشت ديگران تصميم می گيرند. پرزيدنت خدايی است كه قدرت خدايی اش را ناگهان از دست داده است و حالا افتاده در همان جهنمی كه برای عذاب كردن مردم درست كرده بود. اين تجربه منحصر به فردی است كه آدمهای كمی با آن روبرو شده اند: خدا بودن و يك باره خدا نبودن. در بهشت قدرت زيستن و يك باره با يك انقلاب يا كودتا در جهنم زندگی مردم فقير و در بند سقوط كردن.

 

- رييس جمهور نوه پنج ساله اش را به همراه دارد، چرا اين تصميم را گرفتيد ؟ كار با كودك چگونه پيش رفت؟

مخملباف: كودك پنج ساله نوه پرزيدنت است. شايد هم كودكی معصوم خود اوست كه قدرت از او دورش كرده بود. كودك البته نوه رييس جمهور است و چون هر كودكی كنجكاو است و كودكی او فرصتی است برای آن كه از پدر بزرگش درباره تراژدی هايی كه می بيند سوال كند. سوالاتی كه پاسخ اش اسباب شرم رييس جمهوری است كه خودش علت آن تراژدیها بوده است.

كار كردن با كودك، آن هم برای چنين نقشی، بسيار سخت بود و حوصله می خواست. در واقع كودك چون بازيگر حرفه ای در اختيار تو نيست. تويی كه در اختيار اويی. براى اين فيلم ما بسيار گشتيم، تا كودك با استعدادی را يافتيم. و با دو ماه تمرين او را آماده كرد.

 

-  سفر به پايان نمی رسد. مسافرها به پايان می رسند... شعری از خوزه ساراماگو...سفر برای شما به عنوان يك داستان سرا چيست ؟

مخملباف: در فيلم پرزيدنت، سفر فرصتی است برای آنكه رييس جمهور قدرت از دست داده، فاصله طبقاتی بين پايتخت و روستاها را ببيند. همين طور فرصتی است برای روبرو شدن با گروه های مختلف اجتماعی و در عين حال سفر يك خدای از قدرت فرو افتاده به انسانيتی كه فراموشش شده بود. 

 

-  فيلم شما بخش مسابقه افق فستيوال ونيز را افتتاح می كند. بخشی كه مربوط به زيبايی شناسی جديد در سينماست. با تكنولوژی ديجيتال ، سينما به كدام سو می رود؟ شما در چه چيزی و چه كسی سينمای جديد را می بينيد؟

مخملباف: ديجيتال ىسينما را از دست نخبگان خارج كرد و آن را مردمی كرد. با همه حسن ها و عيب هايش. حسن اش اينكه ديگر هيچ سينما گری نمى گويد چون امكانات نبود، فيلم نساختم. چرا كه امروزه هر كس می تواند با موبايلش هم فيلم بسازد. هم چنان كه در گذشته هيچ شاعری نگفت چون كاغذ و قلم نبود من شعر نگفتم. عيب اش اينكه بسياری هم كه نه حرفی برای گفتن دارند و نه سليقه ای دارند، دوربين به دست گرفته اند و به جای صدای واقعی، همهمه كاذب ايجاد می كنند و كار انتخاب را برای تماشاچی علاقمند سينما سخت كرده اند.

سينما برای من آن چيزی است كه جای خالی همه چيز را پر می كند. اگر درد بشر گرسنگی باشد، سينما بوی نان است. اگر درد بشر ديكتاتوری باشد، سينما آموزش آزادی است. اگر درد بشر جنگ باشد، سينما صلح است. اگر درد بشر تنهايى روز افزون باشد، سينما عشق و دوستی است. سينما خلاقيت است در دنيايی كه مصرف و عادت، ما را شبيه هم كرده است. سينما بازسازی جهان به دست شاعران است ، در زمانه ای كه جهان به دست سياستمداران در حال نابودی است.

 

-  چرا تصميم گرفتيد داستان در يك كشور نامعلوم اتفاق بيفتد؟

مخملباف: داستان فيلم شبيه مدلی است كه در بسياری كشورها اتفاق افتاده و يا اتفاق خواهد افتاد. شباهت رفتار ديكتاتورها، شباهت فروپاشی رژيم های ديكتاتوری، شباهت انقلاب های خشن و نتايج مشابه همه آنها را مى توان در يك داستان كه در هر كجا اتفاق مى افتد، نشان داد.

ديگر اين كه من بعد از ده سال زيستن در كشورهای مختلف، قلبم تنها برای يك كشور نمی تپد. اكنون از اخبار سوريه همان قدر متاثر می شوم، كه از اوضاع ليبی يا مصر يا ايران يا عراق يا افغانستان و ...

 

-  الهام فيلم پرزيدنت از كجا امد؟

مخملباف: فيلمنامه پرزيدنت بارها نوشته شد. اولين بار هشت سال پيش در افغانستان. وقتى كه از قصر مخروبه دارالامان به شهر كابل نگاه مى كردم و به ذهنم رسيد كه روساى جمهور وقتی كودكانشان را در آغوش دارند و به شهر نگاه می كنند، اگر يكباره برای سرگرم كردن كودكانشان هوس كنند و دستور دهند چراغ كل شهر خاموش و روشن شود، چه فضايى ايجاد می شود. و اگر چراغ هايی كه به بازی خاموش شد، ديگر روشن نشود چه ؟! اين خيال اولين الهام فيلم پرزيدنت بود.

در اوج بهارعربی فيلمنامه پرزيدنت را بارها بازنويسی كردم. 

 

- منتظر برداشت چه پيامی از سوی تماشاچی ها هستيد؟

مخملباف: هر تماشاچی برداشت خودش را از فيلم خواهد داشت. تلاش كردم قصه ای را كه می دانم درست تعريف كنم، كوشيده ام برای آنها كه پشت سر ديكتاتورها ايستاده اند، تراژدی هايی را كه با ديكتاتوری برای بشر می آفرينند تصوير كنم و برای آنها كه پشت انقلاب های خشن ايستاده اند، تراژدی انقلاب های خونين را.

 

- نظر شما درباره انقلاب های جاری چون بهار عربی يا موردی چون اوكراين چيست؟ آيا همه انقلاب ها ناچار به خشونت كشيده می شوند؟

مخملباف: ديكتاتورها به راحتی و بدون زور كنار نمی روند. مردم برای رسيدن به دمكراسی ناچار دست به انقلاب و خشونت می زنند و بعد از پيروزی گرفتار مصيبت همان خشونتی می شوند كه آنها را به پيروزی رسانده بود. بعد خشونت قبل از انقلاب، به خشونت پس از انقلاب تبديل می شود. اين يك چرخه است كه خيلی ها از آن رهايی ندارند. مگر آن كه فرهنگ بشر در اين مورد بالاتر برود و ساختن فيلم پرزيدنت هم قدمی در راه همان فرهنگ سازی است.

 

- بازيگر نقش پرزيدنت و نوه اش بسيار خوب بازی كرده اند، چگونه به اين موفقيت دست يافتيد؟

مخملباف: از طريق يك تمرين تقريبا دو ماهه. داچی كودك پنج  ساله فيلم برای بار اول بود كه اصلا نقش بازی می كرد. از حنا دخترم كمك گرفتم تا او را برای نقش آماده كند. و بقيه بازيگران را كه حدود پنجاه نفر می شدند ، من طی تمرين آماده كردم.

 

- در كشورهای مختلفی چون هند، افغانستان، تاجيكستان، اسراييل، كره، تركيه، گرجستان و ايران فيلم ساخته ايد ، چه چيزی شما را به ساختن فيلم در سرزمينهای گوناگون می كشاند؟

مخملباف: من در ده كشور گوناگون فيلم ساخته ام. برای ساختن هر فيلم ماه ها در آن كشورها زندگی كرده ام و در تجربه آموخته ام  كه انسان در همه جا يكی است و دردها و روياهای مشابهی دارد. به ويژه در دنيای امروز كه حتی فرهنگها هم به يكديگر نزديك شده اند. مثلا همين قصه پرزيدنت می توانست در بسياری از كشورهای ديگر هم اتفاق بيفتد، بی آنكه به تغيير داستان نيازی باشد. مساله فقط تفاوت زبان است كه آن هم با ترجمه قابل حل است. 

 

-  تجربه منحصر به فرد شما در رابطه با خانواده فيلم سازتان بسيار جالب است . همسر و سه فرزند شما فيلم سازند، متد شما در رابطه با همكاریهای سينمايی چيست؟

مخملباف: وقتى من فيلم می سازم آنها برای كار و تجربه بيشتر به كمك من می آيند. در همين فيلم پرزيدنت مرضيه همسرم در نوشتن سناريو همراه من بود و حنا دخترم فيلم را تدوين كرد و دستيار اول من بود و ميثم پسرم همه جا حاضر بود و همه جور كمكی به من و فيلم كرد. ابتدا او بود كه تهيه فيلم را دو سال پيش شروع كرد. سرصحنه نيز دستيارمن بود و طراحی صدای فيلم كار اوست.

اما وقتی آنها فيلم می سازند، من به صحنه آنها راهی ندارم . آنها مى خواهند در سينما به راه خودشان بروند. با آنكه همه آنها سينما را از من آموخته اند، اما فيلمهايشان  نه ربطی به فيلمهای من دارد و نه ربطی به فيلمهای همديگر. مثلا مقايسه كنيد "تخته سياه"  و "پنج عصر" سميرا را با "روزی كه زن شدم" و "سگهای ولگرد" مرضيه و يا با "بودا" و "روزهاى سبز" حنا.

 

- برخورد حكومت ايران با تو چگونه است ؟

مخملباف: در ايران كه بودم فيلمهای من سانسور مى شد. ده سال پيش در اعتراض به سانسور ايران را ترك كردم. در ده سال گذشته هم كه خارج از ايران بوده ام، بارها حكومت ايران قصد ترور مرا داشته است.