«سكس و فلسفه»
ـ الو مریم. من جان هستم. اگه توی خونه هستی گوشیرو بردار. اگه نیستی، پیغام منو گوش كن. من امروز چهل ساله شدم و تصمیم گرفتم علیه خودم انقلاب كنم. تولدمرو توی خیابون جشن گرفتم. تنهای تنها. چهل تا شمع روشن كردم و یك ساعته در پی دو نوازندة دورهگردی هستم كه منو به یاد پدر و مادرم میاندازند.
***
ـ سلام. خوبی؟
ـ تشكر.
ـ من امروز جشن دارم.
ـ مبارك باشه.
ـ آواز میخوونین.
ـ با جان و دل.
ـ شهررو دور میزنیم.
ـ باشه.
ـ چقدر پول میگیرین؟
ـ بیا اینجا.
ـ هر چقدر میدین.
ـ از صمیم قلب میخوونین.
ـ البته.
ـ سوار شین. نشستین؟
ـ نشستیم.
ـ برو بریم.
***
ـ موسیقیرو میشنوی مریم؟ البته میشنوی وقتی كه بیدار شوی. راستی! ساعت ۲ به سالن رقص بیا. دو ساعت قبل از اون كه دخترهای دیگه بیان. فراموش نكن با رُز سُرخت بیای. با عشق آسمونیات. كلید سالن رقص مثل همیشه داخل درخته. بیا برات یه سورپریز دارم. فعلاً این موسیقیرو گوش كن برای احساس لطیفت.
***
ـ الو فرزانه. منم جان. امروز تولدمه. میخوام ساعت ۲ به سالن رقص بیای. لطفاً لطفاً سگتو نیار. كلید مثل همیشه داخل درخته. اگه كلید نبود، به سالن رقص بیا. در بازه. اونجا منتظرت هستم. پیش من بیا، اما بدون غم و گریه. من میخوام فرزانه شادرو ببینم. بیا برات یه سورپریز دارم.
ـ جان! من آمدم. الو، جان. من آمدم.
***
ـ سلام. منم جان. تهمینه میشه ساعت ۲ به سالن رقص بیای؟ ساعت چهار نه. اگه ساعت ۲ بیای برات یه سورپریز دارم. نه، ملاقاتمون به روز تولدم ربطی نداره. یه چیز دیگه است. یه چیز پیش افتاده، اما ترا به حیرت میاندازه. میخوام كه حقیقترو به چشم خودت ببینی. من دارم علیه خودم انقلاب میكنم.
ـ جان! كجایی؟
***
ـ الو ملاحت! منم جان. چطوری؟ بهتر شدی؟
امیدوارم كه حالت بهتر شده باشه. خوب میشد اگه امروز به سالن رقص میاومدی. ساعت ۲. شراب دوست داشتنی مونو فراموش نكن. برات یه سورپریز دارم.
ـ جان. جان.
***
ـ همزمان با چهار دوست دختر؟ این عشقه؟
ـ این جستجوست مریم. با هر یك از شما من پارهای از قلب خودمو یافتم. میدونم كه این پاپان ماست اما میخوام با یكی یكیتون گفتگو كنم. اجازه بدین از كسی گفتگو رو شروع كنم كه عشق اولم با اون شروع شد. حالا برمیگردین سر تمرین رقص؟
ـ باورم نمیشه كه این آخرین باریه كه با تو میرقصم. تقدیر نبوده كه من و تو با هم باشیم. تو و رقصرو برای همیشه ترك میكنم.
ـ اولین باری كه همدیگرو دیدیم یادت هست؟
***
ـ Wellcome
ـ تو گفتی خوش آمدی. یادت هست؟ اون روز میخندیدی و دستهاتو تكون میدادی. برای چی؟
ـ این اولین بار بود كه هواپیمای من با یك مسافر میپرید.
***
ـ مسافرین محترم كمربندهای مخصوص پرواز را ببندین. خانمها آقایان در هنگام لزوم ماسك اكسیژن بطور اتوماتیك از بالای سر شما آویخته میشود. درهای خروج ...
ـ خانمها آقایان در هنگام خروج اضطراری دو در در انتهای هواپیما و دو در در میان هواپیما وجود دارد. مسافرین محترم برای پرواز آماده باشین.
ـ یادت میآد گفتی مدت پرواز یك ساعته و از مسافرین با انواع نوشیدنیهای سرد و گرم پذیرایی میشه؟ یادت میآد؟
ـ من نگفتم. صدام از یك نوار ضبط شده پخش میشد.
ـ خانمها و آقایان مدت پرواز یك ساعت است و از مسافرین با نوشیدنیهای سرد و گرم پذیرایی میشود. چایی میخورین؟
ـ یادت میآد پرسیدم چایی میخوری و تو گفتی نه.
ـ یادت میآد گفتم اگه چایی بخورم تپش قلب میگیرم، و باز احساس میكنم عاشق شدم.
ـ یادت میآد پرسیدم پس چی میخوری؟
ـ یادت میآد گفتم عشق تو شنیدی قهوه.
ـ قهوة گرم لطفاً.
ـ میدونی مادرم توی بچگی چی به من داد؟ گفت دو چیزرو نپذیر. اول نگاه سرد، دوم قهوة سرد. نظر شما در این باره چیه؟
ـ قهوه تون سرد بود؟
ـ قهوهام سرد بود.
ـ برات قهوه گرم آوردم.
ـ جان. تو كی با من حرف میزنی؟
ـ البته كه با تو حرف میزنم. برو برقص. من تپش قلب گرفتم نفسم بند اومده بود.
ـ یادت میآد؟
ـ حالتون چطوره؟
ـ هوا را از من بگیر، خندهات را نه.
ـ یادته ازت پرسیدم چرا من تنها مسافر هواپیمام؟ یادته جواب دادی بعد از حمله تروریستها مسافرها میترسیدند پرواز كنند.
***
ـ خب! میخواستی بفهمم كه غیر از من سه تا دوست دختر دیگه هم داری؟ خب فهمیدم. اما غیر از من همه شاگردام فهمیدند.
ـ یك مرد و یك زن، تنها روی آسمون. مثل آدم و حوا. و نخستین ملاقات آنها در بهشت. تا حالا همة عشقها زمینی بودند، اما الان احساس یك عشق آسمونیرو دارم. حالا ممكنه بگین دوستم دارین.
ـ من یك مهماندارم و باید به وظایفم برسم. به ما یاد دادند اونقدر به مهمونها نزدیك بشیم كه احساس كنند توی خونه خودشون هستند، اما بیهیچ نوع رابطة نزدیكی.
***
ـ شنیدم.
ـ یك قهوة سرد با یك نگاه سرد لطفاً.
ـ چی میخوای.
ـ میتوونم یك قهوه سرد با یك نگاه سرد داشته باشم، لطفاً.
ـ منظورتون چیه؟
ـ نگاه سرد لطفاً.
ـ قهوه مریم گرم بود؟
ـ آره باهاش قرار ملاقات گذاشتم.
ـ هر وقت عاشق شدم از یك درخت خشك یك مجسمه ساختم.
ـ اینو برای من ساختی؟
ـ اون یكی رو برای تو تراشیدم.
ـ میدونی من كلید خونهمو هربار مثل یك راز پیدا میكنم.
ـ این چیه؟ ساعت؟
ـ این كورنومتره.
ـ برای چی.
ـ لحظات خوش زندگیمو باهاش اندازه میگیرم.
ـ تا حالا چقدر شده؟
***
ـ یادم میآد گفتی ۱۹ ساعت و اگه ۲۱ ساعت دیگه اضافه بشه، میشه ۴۰ ساعت عاشقی. اونوقت سالی یك ساعت خوشبخت بودم. راستی امروز ۴۰ ساله شدی! تولدت مبارك!
ـ تشكر. چهل سالمه، اما چهل ساعت بیشتر زندگی نكردم. یادم میآد پرسیدی برای چی با كورنومتر تایم میگیرم. یادم میآد بهت گفتم عمر مفیدمرو اندازه میگیرم.
***
ـ یافتی؟
ـ هنوز نه. میدونی عمر پروانهها فقط یه روزه. توی همون یه روز به دنیا میآن، عاشق میشن، بچهدار میشن، به هیچ چیز فكر نمیكنند تنها پرواز میكنند و گلهای خود را بوسه میزنند. پروانهها در اون یك روز از ما بیشتر عمر مفید دارند. من در این چهل سال حتی به اندازة عمر یك روزة یك پروانه نزیستم. تو چی؟
ـ من؟
ـ منظورم اینه كه حجم زمانی خاطرات عاشقانه تو چقدره؟
ـ كورنومتر را پیدا كردی؟ توی دستت بود.
ـ هنوز نه. هیچ وقت عاشق شدی؟
ـ نه.
ـ شاید به خاطر این كه در هواپیما طبق مقررات مهماندارها باید قلبشون از سنگ باشه.
ـ راستش فقط یك بار عاشق شدم. اوندفعهرم خودم نفهمیدم. مادرم فهمید. یادم میآد بچگیام وقتی میرفتم به كوچه یه پسریرو میدیدم اون همیشه منو نگاه میكرد، همچون گربهای كه بخواد كبوتری رو بگیره. من ازش میترسیدم و قلبم تاپ تاپ میكرد. از اون خیلی میترسیدم. به مادرم گفتم من از این پسر میترسم، هروقت اونو میبینم قلبم تاپ تاپ میكنه. مادرم گفت تاپ تاپ قلب علامت ترس نیست، علامت عشقه. تو عاشق شدی دختركم!
***
ـ حالا قلبت تاپ تاپ میكنه؟میخوام ترا در آغوش بگیرم.
ـ چرا مردها همهاش میخوان جسم زنرو تسخیر كنند؟
ـ برای این كه میخوام عشقمو ثابت كنم.
ـ تصاحب تن، عشقه؟
***
ـ من عشقبازی میكنم، پس هستم. فلسفة من اینه.
ـ من دوست داشته میشوم، پس هستم. فلسفة منم اینه.
ـ میخواستم در آغوشات بگیرم، اما تو ...
ـ جسم من مال كسی است كه روحمرو تسخیر كرده باشه.
ـ دخترها تمرین. دستها بالا. یك، دو، سه، چهار. یك، دو، سه، چهار. چرخش. مثل یخ بیحركت. یك، دو، سه، چهار. یك، دو، سه، چهار.
ـ مریم! همة عشقها معلول چند حادثة پیش پا افتاده است. اگه من با اون هواپیما پرواز نمیكردم و یا اگه تو در اون هواپیما مهماندار نبودی. اصلاً عشقی اتفاق نمیافتاد. یا الان دو كس دیگه درحال جدایی از هم بودند.
ـ وایسا. گوش كن. من به دنبال یه عشق زمینی، توی آسمون میگشتم. اما تو روی زمین هم عشقات آسمونی موند. تو حتی نگذاشتی من تو را ببوسم. میدونی لحظات خوش من با تو چقدر بوده. دو ساعت و بیست دقیقه.
گوش كن. من با چهل سال عمر، اندازه عمر یك پروانه نزیستم. وایسا. این كورنومتر رو برای یادگاری ببر. از مادرت بپرس در كودكیات چند دقیقه قلبت برای اون پسر به تپش افتاده. اونو در كورنومتر ثبت كن. از این به بعد هم لحظات خوش زندگیتو ثبت كن، ببین در طول زندگیات قلبت چقدر به تپش میافته. بگذار اقلاً سالی یك دقیقه قلبت به تپش بیفته وگرنه این كورنومتر از بیكاری از كار میافته. راهِ سپید.
***
ـ جان، چرا اینكار رو كردی؟ من فكر كردم تو فقط با من اینجوری شراب مینوشی. حالا فهمیدم تو با همه یكجور بودی. این كورنومترو بگیر، این سه ساعت و سیزده دقیقهای كه خاطرات شیرین زندگی من بوده، حالا خاطرات تلخ منه.
ـ برو برقص. دخترها. رقص نو.
ـ تو به من رقص یاد نده. من از تو رقصرو بهتر بلدم.
ـ این رقصرو من از راه رفتن تو الهام گرفتم. اون شب مهمان من یك شاعر بود. یك شاعر معروف.
***
ـ پر كن پیاله را
كاین آب آتشین
دیری است ره به حال خرابم نمیبرد.
این جامها كه در پی هم گشتهاند تهی.
دریای آتشند كه ریزم به كام خویش
گرداب میرباید و آبم نمیبرد.
ـ تشكر. چه نوع شرابی دوست دارین استاد؟
ـ دیگر شراب هم جز تا كنار بستر خوابم نمیبرد.
پر كن پیاله را.
ـ سلام استاد. به شهر ما خوش آمدین.
ـ زنده باشین.
ـ یك امضاء لطفاً.
ـ باشه.
***
ـ جوانها اون شاعرو شناختند و میخواستند با اون همراه باشند، اما شاعر از آنها میگریخت.
ـ قصة شاعر به من چه ربطی داره؟
ـ چطور به تو مربوط نیست؟ تو باید بدونی قبل از اون كه من ترا ببینم چه اتفاقاتی افتاد. من به اون شاعر گفتم برای چی به هوادارانت توجه نمیكنی؟
***
ـ استاد این سه جوان دوستدار شما هستند. پنج دقیقه به آنها وقت بدین.
ـ جان، اینها دوستداران شعر من و قاتلین وقت من هستند. تمام عمر من با این ۵ دقیقهها به هدر رفت. دقیقهها اسمشون وقته ولی ماهیتشون عمره. عمر كوتاهه و برای حفظ عمر نباید شرم كرد.
ـ ببخشید استاد.
ـ جان نرو. رنگ خطره.
ـ دقیقهها اسمشون وقت است ...
ـ بهترین شعر عمرتان كدام است استاد؟
ـ بهترین شعر؟ همین شعری كه حالا سروده میشود.
***
ـ به نام عشق.
ـ به نام عاشقان.
ـ صبر كن. اجازه میدی به روسی حرف بزنم؟ یك رسمی هست كه برای عاشقانه نوشیدن، نه این كه فقط گیلاسهارو به جنگ هم بندازیم، بلكه هر كی عاشقتره باید گیلاسشرو پائینتر ببره.
ـ یك لحظه. منم میخوام یه چیزیرو به تو یاد بدم. خواب شیرین.
ـ تو چرا نمیخوابی؟
ـ نمیدونم. تو قلب داری؟
ـ هان. دارم.
ـ برای من روسی حرف زدن آسونتره. تو میتوونی به روسی حرف بزنی؟
ـ اوهون.
ـ قلبت كجاست؟ میخوام صداشو بشنوم.
ـ اینجاست. بیا گوش كن.
ـ این چه قلبیه كه نمیتپه. مگه مرده؟
ـ نه.
ـ تو صدای قلب منو گوش كن ببین از عشق تو چگونه به تپش افتاده. گوش كن.
ـ این صدای قلب نیست. این صدای كورنومتره. تو برای چی همراهت كورنومتر داری؟
ـ تایم خوشیهامو اندازه میگیرم. هیچ وقت عاشق بودی؟
ـ نه، بقیه عاشق من میشدند.
ـ از كجا میفهمیدی كه عاشقات شدند؟
ـ من تپش قلب اونها رو از پشت این پرده میشنیدم.
ـ بعد؟
ـ وقتی به این ور پرده میاومدند، قلبشون از تپش میافتاد. میشنوی قلب تو سخت میتپه. دارم صداشو میشنوم. بیا اینور.
***
ـ اینجا كجاست؟
ـ كلاس رقص. منم معلم رقصم. رقص بلدی؟
ـ من شرم میكنم.
ـ این رقص نیست. راه رفتن تو خودش رقصه. برو بشین تماشا كن این رقص توئه.
ـ تو به دنبال این رنگ آمدی یا به دنبال این رنگ.
ـ من اغوای راه رفتن تو شدم. زنانگی راه رفتنات. دیوانگی راه رفتنات. این مرا به دنبال خود برد. راه برو.
ـ پشت این در چیه؟
ـ پشت اون در یه رازه.
ـ چه رازی؟
ـ هر وقت تو رازتو گشودی منم رازم رو میگشایم.
ـ من رازی ندارم.
ـ برای چی كفشهات رنگارنگه.
ـ سرخشو بو كن.
ـ تو گریه كردن رو دوست داری؟
ـ نه. گریه كردن رو دوست ندارم. چون آرایشم پاك میشه، زشت میشم.
ـ داره قلبت تاپ تاپ میكنه. تو یكباره عاشق شدی.
ـ نه من عشقرو دوست ندارم. وقتی مردها با منند، دوستشون ندارم. وقتی تركم میكنند، عاشقشون میشم.
ـ پس من رفتم.
***
ـ تو با این كفشها خوب راه نمیری.
ـ فراموش كردی كه تو عاشق راه رفتن من بودی، به خصوص با همین كفشها.
ـ نه فقط این كفشها. همه عشقها از حوادث پیش پا افتاده شروع میشن. اگه من اون شب تحت تأثیر حرفهای اون شاعر نبودم كه نباید عمررو بیهوده هدر داد. شاید صدای كفشهای تو اون شب مرا اغوا نمیكرد. اگه تو با دوست پسرت قهر نكرده بودی شاید اصلاً به من توجه نمیكردی. پس این عشق نبود، این یك شرایط عاشقانه بود. و شرایط عاشقانه فقط تا شرایط عاشقانه بعدی ادامه پیدا میكنه.
ـ فراموش نكن كه تو به خاطر همین كفش عاشق من شدی؟ تو بودی كه میگفتی كفشهاتو دوست دارم.
***
ـ من ترا دوست دارم.
ـ به زبان تاجیكی بگو.
ـ من ترا دوست دارم. این ترجمه نمیشه.
ـ من كلمه تاجیكی عشقرو دوست دارم. من كلمه روسی عشقرو احساس نمیكنم. ـ من تا ابد تورو دوست دارم.
ـ چقدر؟ فقط یك ماه.
ـ تا ابد.
ـ هر مردی به من گفت تا ابد، یك ماه بیشتر با من نموند.
جان وایسا. چتر را بگیر. تر میشی. وایسا.
***
ـ تشكر.
ـ حق با تو بود. هیچ چیز ابدی نیست. حتی تپش عاشقترین مرد، برای زیباترین زن. تو كجا میری؟
***
ـ وایسا. شما منو دوست داشتین، چون من هم شمارو دوست داشتم پس این عشق نبود، یك معامله بود.
***
ـ صبر كن من تورو میرسونم. بشین.
ـ نه. تایم عشق ما به پایان رسیده.
ـ وایسا. نه به عنوان یك عاشق. به عنوان یك راننده تاكسی. كجا میرین خانوم.
ـ به زمان گذشته. به یك سال قبل. وقتی كه خوشبخت بودم.
ـ تو روز تولد منو یاد داری. وقتی كه برای ۳۹ سالگی من ۳۹ شمع هدیه آوردی.
***
ـ حراج. حراج. پرترة لنین.
ـ چطوری آقای ولادیمیر.
ـ خوبم.
ـ چی دارین؟
ـ پرترة لنین كه وقت زنده بودنش كشیده شده.
ـ من پرترة لنین خودمو فروختم پرترة مسیح رو ازت خریدم. یادت میآد پرترة مسیح رو به خودت پس دادم و به جاش كورنومتر گرفتم؟
ـ یادمه. بفرمائین. توی این مغازه همه چیز پیدا میشه. كورنومتر میخواین؟ ایناهاش. كورنومتره نوة تولستوی. ببینید. این كورنومتر چخوف.
ـ راست میگی؟ خود چخوف؟! چخوف رو خوشات میآد یا تولستوی؟
ـ این.
ـ این مال كیه؟
ـ مال نوة ... نه! مال پسر استالینه.
ـ پسر استالین؟ نوة تولستوی. خود چخوف. خوشات میآد؟
ـ آره.
ـ خب.
ـ میخرین؟
ـ میخریم.
***
ـ تو میدونی تایم خوشیهای ما چقدر بوده؟ تو میدونی تایم خوشیهای ما چقدر بوده؟
ـ الو
ـ الو. منم جان.
ـ تهمینه هستم.
ـ تو میدونی تایم خوشیهای ما چقدر بوده؟
ـ نه نمیدونم. پاكش كردم.
ـ صدامو میشنوی؟ میشنوی؟
***
ـ همه عشقها معلول چند حادثه پیش پا افتادهاند. اگه من اسهال نگرفته بودم تا سر از بیمارستانی كه تو توش دكتر بودی دربیارم و اگه تو از من نپرسیده بودی كه شغلم چیه و اگه من نگفته بودم كه شاعرم و اگه تو نگفته بودی كه به شعر علاقه داری، الان بین من و تو جدایی صورت نمیگرفت. تو خودت گفتی عشقها جز اون كه اتفاق میافتند هیچ معنایی ندارند. نه دل بستن دو دلداده چیزیرو در جهان عوض میكنه. نه جدایی دو دلداده چیزی رو از جهان میكاهه. اینها حوادث پیش پا افتادة بشریه. همه عشقهای تاریخ جهان به اندازة سوارخ شدن لایه ازون بر زمین اثر نگذاشته. پس از عشق، یك ایدئولوژی نساز. عاشقی به عشق باید دوام داشته باشه نه به وفاداری. صدای منو میشنوی؟
***
ـ غذا چی میخورین؟
ـ شیر.
ـ شكمتون چند بار كار كرده؟
ـ یك بار.
ـ یك بار؟ این كه طبیعیه.
ـ یك بار. اما از صبح تا شب.
ـ كجای شما درد میكنه؟
ـ شكمم.
ـ خیلی زیاد؟ شغلتون چیه؟
ـ شاعر.
ـ شاعر. مگه شاعری هم شغله؟ منم شعررو دوست دارم، گاهی هم شعر میگم، اما شغلم پزشكیه. حالا شغل شما چیه؟
ـ فعلاً كه مریضم. عادتاً وقتی كه سالمم شغلم عشقه.
ـ عشق؟ مگه عشقم شغله؟
ـ بهترین شغل دنیاست. اما بیزینس خوبی نیست. تا حالا شما سوژة عشق یك مرد بودین؟
ـ زیاد. بعضی از مریضهام هنوزم عاشقم هستند. میگن این بیمارستان ویروس عشق داره.
ـ پس اجازه بدین یه بیمار مبتلا به این ویروس شمارو به زیر بالكن شاعر دعوت كنه كه همة عاشقانرو جمع میكنه و با آخرین شعری كه سروده، فال عشقشون رومیگیره. الان وقت دارین؟
ـ اول سلامت شو.
***
ـ دیگر كسی به عشق نیندیشید
و هیچ كس دیگر به هیچ چیز نیندیشید
در خیابانهای سرد شهر جز خداحافظ خداحافظ صدایی نیست.
***
ـ الو
ـ جان. منم.
ـ پس چرا رفتی؟! من باید با تو صحبت میكردم.
ـ موندن توی سالن رقص دیگه برام معنایی نداشت. تو میآی پیش من؟
ـ الان میآم.
ـ نه. مثل همیشه ساعت دوازده شب بیا. میآی؟
ـ باشه.
***
ـ تشكر. اجازه بدین جانرو معرفی كنم. امروز تولدشه. او چهل ساله شد.
ـ تولدت مبارك.
ـ بشینین. میبخشید. من اینهارو به هم معرفی نكردم تا تو هم بیای. این صفر. لطفالله. نیك. ملاقات امروز ما مدیون صداقت جانه. من در زندگی از او بسیار آموختم. و میخوام ... میخواین چیزی بنوشین. باید بگم ... اینو بگیر شمعهای تولدت رو خودت روشن كن. میبخشید ... من اعلام میكنم كه علیه خودم انقلاب كردم ... ملاقات ما مدیون صداقت جانه... چه جوری بگم ... الان میگم ... من ... تصمیم گرفتم كه علیه خودم انقلاب كنم و چیزی رو میگم كه فكرشم نمیكردین. خلاصه كلام ... هر چهار نفر شما دوست پسر من بودین. من تورو دوست دارم صفر. تورو دوست دارم جان. تورو دوست دارم لطفالله. و تورو نیك.
ـ فاحشه.
ـ صفر ... صفر.
ـ شما در این باره چی فكر میكنین؟
ـ در بارة چی؟
ـ در بارة عشق. وفاداری؟ من فكر میكنم عشق كه به پایان رسید، كسالت بار میشه. من از حضور دائمی زنها و عشق میترسم. یك بار دوستی از من پرسید وفاداری چیه؟ میدونی چی جواب دادم؟ گفتم اول عشق گرمه و آخرش سرد. عشق معجزه یك لحظه است. هیچ معجزهای اگه خودش دوام نیابد با هیچ قراردادی دوام نمییابد. چرا ساكت هستین؟
ـ چی بگم؟!
ـ شما خیلی جدی به نظر میآئین.
ـ ممكنه به روسی حرف بزنم.
ـ خواهش میكنم.
ـ همه چیزهای جدی جهان برای من مضحكه. همة حرفهای مهم یا فلسفههای مهم سفسطه است. ما تنها هستیم و تنهایی ما تقدیر ماست. ما تنهائیم.
ـ اما دربارة وفاداری چیزی نگفتین.
ـ ما ناتوانیم از عشق دائمی. هر عشق تنها شعلهای است كوتاه كه از حوادث پیش پا افتاده شكل میگیره. درواقع عشق ابدی وجود نداره.
ـ عشق چیه؟ كنار دیگری بودن؟ یا تا مرگ كنار دیگری بودن؟
ـ نمیدونم. اما هر معشوقهای جزئی ناشناخته از راز عشقرو برای من گشوده. هر چند احساس میكنم در جهان معاصر عشق واقعی زیر خطره. ما چه میدانیم. شاید عشق واقعی روی زمین داره میمیره. همه عمر عشقرو جستجو كردم اما تنهایی رو یافتم. پس بگذار هر كس شمع تنهایی خودش رو روشن كنه.
***
ـ الو.
ـ الو. منم.
ـ كجایی؟
ـ نزدیك تو. خیلی نزدیك. جان. من از تو خیلی آموختم. آموختم كه عشقبازی فراموشی رنجهای بودنه. جان. میتوونم تورو ببوسم؟
ـ میدونی چه فكری به سرم زد؟ فكر كردم اگه به جای چهل سال، هزار سال عمر كرده بودم، الان توی هزار سالگی عشق ما، بوسه برام چه مزهای داشت؟ قصة لیلی و مجنون و رومئو و ژولیت متعلق به گذشته است. ما به این قصهها دیگه نمیتوونیم اتكا كنیم. ما به آزادی رسیدیم. آزادی در سكس. ولی وحشتناك اینه كه محرومیم از عشق. الو.
ـ سلام ... باز به هم رسیدیم. بشینین. بشینین. امروز روز تولد تنهایی منه. سرود میخوونین؟
ـ البته.
ـ برو بریم.
***