- برای سمیرا مخملباف، استفاده از بازیگران غیر حرفه ای در فیلم هایش، بخشی از سبک کارش شده است. او همان طور که سوژه های فیلم هایش را از میان مردم کوچه و بازار پیدا می کند، بازیگران فیلم هایش را نیز، از دل زندگی روزمره جست و جو می کند.
- سلام
- چطورید؟
- متشکرم.
- شما خوبید؟
- تو حرف بزن.
- اجازه بده این زن حرف بزنه تا من صداش رو بشنوم.
- الان شوهرش نیست.
- این ها فقط یک عکس می گیرند و می روند.
- یافتن این بازیگران گاهی بسیار دشوار است. سمیرا برای یافتن آن ها سفرهای زیادی می کند.خیابانها، کوچه ها و گاه حتی خانه ها را می گردد.
- سمیرا این بار برای یافتن بازیگران فیلم جدیدش، اسب دو پا، از ایران به افغانستان می رود. اواز شهر کابل تا شهر سر پل در شمال افغانستان حدود ۱۰ شهر را کوچه به کوچه می گردد.
- تکون نخورید یک جا بایستید.
- یک، دو، سه، چهار، پنج
- شش، هفت، هشت، نه، ده
- وقتی سمیرا به دنبال بازیگر می گردد، به غیر از چهره و صدای آن ها بیشتر در جست و جوی کاراکتر خاصی می گردد که ممکن است در پشت ظاهر آن ها مخفی شده باشد.برای سمیرا روح بازیگر از چهره اش مهم تر است.
- اون چی؟
- همه در یک ردیف.
- اون هم خوبه. بلند شو عزیزم.
- این جوری خیلی وقت می گیره.
- من دارم دنبال بازیگر اصلی ام می گردم.
- سمیرا این بار به دنبال دو پسر بچه می گردد . اولی بایستی حدود پانزده سال داشته باشد و در کاراکتر او یک اسب را بتوان یافت. این بازیگر قرار است در این فیلم از یک آدم معمولی رفته رفته به یک اسب تبدیل شود.گویی آدمی است که روح اسبی دارد.
- سرانجام در بازگشت به کابل او را می یابد.شغل اصلی او ماشین شویی است و نان آور پدر و مادر پیر خودش است. در اثر موج انفجار در جنگ دچار آسیب جسمی و روحی شده و به سختی حرف می زند.
- گردنشو فون زدی؟
- آره، زدم.
- این جا رو هم بزن، همه جاشو بزن
- تند برو.
- بیا.
- حالا سمیرا در جست و جوی دومین بازیگر است. او فکر می کند که دومین بازیگر بایستی حدود ۱۰ سال داشته باشد و دارای دو کاراکتر متفاوت باشد. از یک سو دارای ضعف جسمانی، که بدون کمک دیگران نمی تواند خودش را اداره کندو از طرفی رفته رفته در طول فیلم بایستی به شخصیتی تبدیل شود که بر یک جامعه حکومت کند. تجربه سمیرا می گوید که باید او را از بین گداها پیدا کند. سمیرا می گوید :در گداهای خیابانی قدرت بزرگی از بازیگری نهفته است که با رفتار خود توجه عابرین را به خود جلب می کنند.
- سرانجام سمیرا با کودک بی پایی در خیابان یک شهر شمالی افغانستان روبرو می شود . او هردو پایش را در اثر انفجار از دست داده است. اما با آن که جثه کوچکی دارد، در مقابل چند آدم بزرگ ایستادگی می کند. آیا او همه آن چه را برای این نقش لازم است در خود دارد؟سمیرا باید او را تست کند.اول وزنش را. آیا آن قدر سبک هست که پسر دیگر بتواند او را به مدت دو ماه در زمان فیلم برداری به دوش بکشد؟
- دوم صدایش را. آیا صدای او بر تماشاچی تاثیر گذار است؟
- سوم . آیا این پسر دیوانگی لازم را برای ایفای این نقش دارد؟ آیا می تواندجلوی دوربین به اندازه کافی از خود بی خود شود.بازی این پسر از نقطه صفر تا صد را شامل می شود. او قرار است چنان ضعیف باشد که بدون کمک دیگران نتواند زندگی کند و از طرفی باید بتواند از درخت بالا برود و به دیگران فرمان براند.
- برای کار با هنرپیشه های غیر حرفه ای مهم ترین مرحله انتخاب درست آن هاست. اگر این مرحله درست اتفاق بیفتد ، مراحل بعد امکان پذیر است. در این مرحله بیش از هر چیزی بایستی صبر داشت و تست کرد.
- اهل کجایی؟
- بریم.
- من نمی تونم.
- چرا؟
- تیز برو.
- منو بزن تا برم.
- برو... تیز برو.
- بس.
- دهانشو دوباره بکش.
- زبونتو بیار بیرون.
- من گدا بودم و گدایی می کردم، اهل میمنه هستم، از شهر سرپل هستم. از شما تشکر می کنم که من رو برای فیلم پیدا کردید. من در خدمت شما هستم. من به عنوان بازیگر اینجا هستم. من واقعا خوب بازی می کنم.
- پسر بزرگتر بایستی بتواند یک پسر ۲۵ کیلویی را به کول بکشد و مقدار زیادی بدود. در ابتدا او نمی تواند. پس از ۲ ماه تمرین آرام آرام به این کار مسلط می شود. از پدرم آموخته ام که دخترکی باریک اندام یک گاو تنومند را به دوش می کشید و هر روز از پله های قصری بالا می برد. او این کار را از زمانی که این گاو گوساله کوچکی بود و به دنیا آمد شروع کرد. هر روز گوساله کوچک کمی بزرگ شد و دخترک کمی قوی تر.
- این پیرمرد بازیگر دیگر سمیراست. اسم او خوجه نادر است. سمیرا او را در سال ۲۰۰۲ به هنگام ساخت فیلم ۵ عصر در خیابان یافته بود. بعد از فیلم ۵ عصر او مشهور شد و در فیلم های اسامه و بادبادک باز به عنوان هنرپیشه حرفه ای به کار گرفته شد. در این فیلم سمیرا دوباره از او برای یک نقش کوتاه استفاده می کند.
- تمام این سیاهی لشگرها توسط سمیرا و دستیارانش یکی یکی از کوچه و خیابان ها انتخاب شده اند.پس از انتخاب بازیگران حالا نوبت کارگردانی آن هاست.
- جلوی بازیگر اصلی نایستید.
- تموم شد.
- متشکرم، خوب بودید.
- ساده ترین روش سمیرا برای هدایت بازیگران ، روش توضیحی است. در این روش سمیرا آن چه را می خواهد برای بازیگران توضیح می دهد و آن ها انجام می دهند.این روش به درد انجام کارهای ساده می خورد.
- به اسب نگاه کن.
- تو باید از اون اسب هم اسب تر باشی. فهمیدی؟ وگرنه صاحبت می ره یه اسب دیگه می خره.
- روش دیگر کارگردانی سمیرا ، روش تقلیدی است. در این روش آن چه را سمیرا می خواهد تا بازیگرانش انجام دهند برای آن ها در کنار دوربین خودش انجام می دهد و بازیگران آن را هم زمان تکرار می کنند.این روش به ویژه در مورد کودکان و آدم های ساده روش موثری است.
- ابروهاتو تو هم بکش.
- دستاتو ول کن. با اعصاب خراب. به من نگاه کن.
- بگو. نترس اسبم.
- امروز تماما روز دیوانگی است. اعصابمون خراب... دیوانه! فهمیدی؟
- اما کارگردانی با این دو روش به پایان نمی رسد. حالا نوبت سخت ترین روش برای رسیدن به احساس بیشتر در بازیگر است. سمیرا خود این روش را روش تحریکی نام گذاشته است.امروز قرار است این پسر نا بازیگراز نظر حسی به یک حالت جنون برسد و بعد جلوی دوربین برود. سمیرا ابتدا روش اول را به کار می برد. یعنی روش توضیحی.بعد با مقدمه سازی و تمرین بسیار در جزییات هر چیز، او را برای اجرای نقش آماده می کند.
- از صبح تا شام اگر دیوانه باشیم، خلاص می شیم. روزهای دیگه دیوانه نمی شیم. باشه؟
- تا شب خودمون رو آزار می دیم.
- مرا دیوانه کردی!... بگو مرا دیوانه کردی و بدو.
- یک بار دیگه.
- آماده؟
- برای فیلم برداری از یک پلان چند ثانیه ای، چندین ساعت صرف آماده سازی می شود.صحنه های بعدی که خواهید دید ترکیبی از سه روش بازیگری سمیرا ، یغنی روش توضیحی ، روش تقلیدی و روش تحریکی است.
- مرا دیوانه کردی. صدا. دوربین.
- بگو و به من نگاه کن.
- بیا اینجا و بگو مرا دیوانه کردی.
- یک بار دیگه، مرا دیوانه کردی.
- ضیا می دوی و ترس می خوری و سرت رو عقب می کشی.
- اون هنوز تورو نزده.
- هی پسر، برو اونجا.
- تو باید واقعا بزنی.
- اون از تو می ترسه. تو باید آماده باشی.
- نگاه کن.
- من رو هی کن. بیا من رو هی کن!
- اون داره به تو نشون می ده.
- نگاه کن. دیوانه کردی من رو. نگاه کن.
- حرکت.
- سر من رو بکش، گوش من رو بکش اون طرف. مرا هی کن. بیفت روی زمین.
- فهمیدی؟
- تو می ترسی، جلو نمی ری، هی. سرت رو بالا بگیر، بایست. وقتی داری جلو می ری به زمین نگاه نکن.
- نگو چو... بگو هی. چوبش رو بدید دستش.
- چو... چو. هنوز حرکت نمی کنی.
- وقتی گفت هی و دهانت رو کشید می ری به طرفش.
- اسبم برو.
- منو بزن.
- مثل سمیرا...
- دستم رو ببین از بالا می آد. هی...
- نگو چو، بگو هی... هی.
- پاشو... یکبار دیگه.
- یک کمی آب گرم... این سرده.
- هارون... هارون.
- وقتی یکی از بازیگران غیر حرفه ای تشویق می شود ، معمولا بازیگر غیر حرفه ای دیگر حسودی می کند و اگر بلافاصله سمیرا بازیگر دیگر را تشویق نکند، ممکن است کار برای ساعاتی دچار وقفه شود.تجربه به سمیرا نشان داده است که بازیگر تشویق نشده پس از دقایقی به بهانه ای از کار قهر می کند و دیگر حاضر به ادامه کار نیست.
- ضیا... ضیا.
- یک قدم برو جلو، همون جا وایستا، وایستا.
- این ها هم تو کادرند؟
- معمولا وقتی قرار است بازیگر غیر حرفه ای به زمین بیفتد ، سمیرا اول خودش به زمین می افتد تا مطمئن شود زمین به اندازه کافی نرم است.
- وسطاش یکنواخت شد. انرژی رو به جلو نمی داد، انرژی رو به زمین می ده.
- ضیا خوب بود.
- ضیا بگذار بوست کنم.
- برای صحنه بعد سمیرا می خواهد بازیگرش به نفس نفس افتاده باشد و صورتش از تحرک سرخ شده باشد . برای این کار او به جای دستور دادن به بازیگر همراه او می دود و با القا دیالوگ او را برای پلان بعد آماده می کند.وقتی سمیرا همان کار سختی را که بازیگر قرار است انجام دهد را خودش نیز انجام می دهد ، بازیگر غیر حرفه ای بیشتر می پذیرد.
- آماده باشید...
- صدا، دوربین.
- سمیرا می کوشد ترس از دوربین را برای بازیگر غیر حرفه ای از بین ببرد. برای این کار گاهی اجازه می دهد آن ها چشم شان را پشت دوربین بگذارند تا با دوربین صمیمی شوند.
- توسط دستیار سمیرا این بازیگر خم کرده می شود تا صورتش به طور طبیعی سرخ شود. از او می خواهد فریاد بزند تا خشم در صورتش ظاهر شود.
- خوب بود؟ دوست داشتی؟
- بگو مرا دیوانه کردی.
- تو خوبی؟ وقتی داد می زنی سرت درد نمی گیره؟
- جیغ می زنم؟ سرم درد نمی گیره؟ چرا خیلی درد می گیره. اما خب چی کار کنم؟
- موقع فیلمبرداری چی می گفتی؟
- چی می گفتم؟ می گفتم صدا، دوربین، حرکت.
- سرت درد نمی گیره؟
- خیلی درد می گیره.
- گلوت چی؟ درد می گیره؟
- امروز دیگه جیغ نمی کشیم، بچه ها رفتن، فقط تو هستی و هارون.
- گلوی من هم درد گرفته.
- کی؟
- کم کم خوب می شه.
- گلوی تو هم؟ من هم دیروز این طوری بودم اما امروز خوبم.
- بیا بریم اونجا.
- بیا. این ور. این سطل رو بگیر دستت.
- نه، اول اون می گه. "چرا من عنکبوتهامو به تو دادم ولی تو دختر گدا رو به من نمی دی؟"
- نه، دختر گدا که نان نیست...
- سمیرا دوست ندارد بازیگران غیر حرفه ای دیالوگ ها را حفظ کنند. او می گوید در این صورت نتیجه کار مصنوعی در خواهد آمد.سمیرا ترجیح می دهد دیالوگ را در طول صحبت به آن ها القا کند، بدون آن که آن را حفظ کنند، طوری که در مقابل دوربین آن را طوری که خودشان فکر می کنند و حرف می زنند ، به یاد بیاورند و بیان کنند.
- گوش کن به من. خب؟
- بعد از هر حرفت بهش بگو صاحب، باهاش جنگ نکن، باهاش دوست باش، اون دوست توئه، فهمیدی؟
- آره.
- حالا دست من رو ول کن.
- دختر گدا مال منه.
- دو تایی شریک می شیم.
- نه.
- پس برو... من دیگه باهات دوست نیستم.
- کار کردن با حیوانات مقوله دیگری است. قرار است زایمان یک اسب فیلم برداری شود.سمیرا اسب سفیدی را که حامله است انتخاب می کند و چند روز با دوربین در انتظار زایمان اسب می ماند.اما دامپزشک محله می گوید تا دوربین وجود دارد اسب نمی زاید و زندگی حیوان در خطر قرار می گیرد. سمیرا دوربین را دور می کند تا اسب اول بزاید و بعد او برای فیلم برداری باز می گردد.
- اسب کره اش را زاییده است. حالا او را با زبان تمیز می کندو بلافاصله به او می آموزد که روی پای خودش بایستد. ایستادن کره اسب بر روی پای خودش برای ادامه مستقل زندگی، تنها یک ساعت طول می کشد . این پروسه در مورد انسان ها سال ها به طول می انجامد. شیوه آموزش اسب ترکیبی از نوازش و خشونت است. در مقابل عظمت طبیعت از دست سمیرا کاری ساخته نیست.او در این جا مثل کارگردان یک فیلم مستند زمینه کار را آماده می کند و تنها به تماشا می نشیند. و می گذارد طبیعت به راه خودش برود.صحنه هایی که او این جا فیلم برداری می کند درمراحل بعدی فیلم برداری نیز راهنمای دکوپاز سمیراست.
- این یک صحنه بزکشی است. اسب سواران گوساله کشته ای را درون محل مخصوصی می اندازند. بازیگر سمیرا قرار است هم چون اسب با اسب های دیگر وارد مسابقه شود. دستیار سمیرا به او آموزش می دهد که چطور رفتار اسب را تقلید کند.این صحنه در واقه بازسازی یک صحنه سینمایی درون یک صحنه مستند است.
- امروز قرار است در بازار قدیمی شهر سر پل واقع در شمال افغانستان صحنه دیگری فیلم برداری شود.
"چند دقیقه قبل از انفجار بمب در صحنه فیلمبرداری سمیرا."
- دوربین... حرکت... بیا!
- درمیانه این روز یک بمب دستی به سوی گروه فیلم برداری پرتاب شد که منجر به زخمی شدن ۶ نفر و کشته شدن یک اسب شد.
- این صحنه ها لحظاتی قبل از انفجار را نشان می دهد.
- اسبم من تورو دوست ندارم. به میرویس می گم که برام یه ویلچر بخره.
- تو یک جا نایست. برو لباسشون رو بگیر و بکش.
- نگاه کن، من اینجام، تو باید به سمت من بیای!
- تو می خوای از مردم گدایی کنی.
- بیا این طرف...
- از آن جا که این دخترنا بازیگر از خودش توقع بهتری دارد و از کار خودش ناراضی است مدام گریه اش می گیرد. سمیرا برای دادن اعتماد نفس به او تقصیر را به گردن خود می گیرد.
- تقصیر من بود، تو گریه نکن. روسریش رو درست کن.
- گداها لباس مردم رو می گیرند و می کشند. مگه نه؟
- خب خوب نبود.
- مگه گداها لباس مردم رو نمی کشند؟
- تقصیر من بود. گریه نکن!
- پشت مردم پنهان نشو... دوربین باید تورو ببینه. باشه؟
- آفرین.
- سر جات بایست.
- برو بین جمعیت.
- تو نباید به حرف اون گوش بدی. باید فقط نگاه کنی.
- تو بگو "چرا نمی ری"
- به چی نگاه می کنی؟
- همین که اون ایستاد ازش بپرس چرا نمی ری؟
- بعد هیش کن.
- ازش بپرس به چی نگاه می کنی؟
- هی اش کن. بگو چرا نمی ری؟ فهمیدی؟ ببینم چی کار می کنی!
- دوربین... حرکت.
- بعد از انفجار گروه فیلم برداری دو راه در پیش رو داشت. اول : کنسل کردن پروژه برای همیشه. در این صورت بمب گذاران به هدف خود می رسند. سمیرا عقب نشینی را نمی پذیرد. دومین راه ادامه کار است. این کار برای بازیگران و گروه ریسک بالایی دارد. سمیرا روش سوم را در پیش می گیرد. او گروه را به شهر دیگری می برد و برای محافظت از گروه عده ای را به کمک می گیرد.
"یک اسب کشته شد. شش نفر از مردم و تعدادی از هنروران مجروح شدند."
- اگه دستت خسته شد، اینو جابجا کن.
- دوم...
- نگاه کن ببین کدوم این مردم به تو کمک می کنند.
- این طرف رو نگاه کن، بعد آروم اون طرف رو نگاه کن.
- برای افغانستانی که تا چند سال پیش ، طالبان برآن حکومت می کردند و هنوز زنان زیادی به دلیل فرهنگ مرد سالاری زیر برقع زندانی هستند ، حضور فعال یک کارگردان زن در کوچه و خیابان ریسک بالایی دارد.
- اون صاحب توئه. این طوری نه... این طوری... ترس بخور.
- عصبانی... عصبانی.
- ترس بخور... ترس بخور.
- سنگ رو پرت کن.
- این جوری... فهمیدی؟
- تو هم فهمیدی؟ سنگ رو بالا نگه دار.
- ضیا، بیا اینجا بایست ببینم چطوری ترس می خوری؟
- خنده داره؟
- سرتو عقب نکش.
- منو نگاه کن. به سنگ نگاه کن. به زمین نه!
- باشه؟
- برو... شروع می کنیم.
- به من نگاه کن اسبم.
- ابروهاتو تو هم بکش... دهنت رو ببند.
- بگو.
- برو... ترس می خوری ها!
- بچرخ...
- بچرخ.
- بخور... یه کم دیگه بخور.